نقل است که یک روز با اصحاب خویش بر سفره یی نشسته بود به نان خوردن. حسین بن منصور از کشمیر می‌آمد

نقل است که يک روز با اصحاب خويش بر سفره يي نشسته بود به نان خوردن. حسين بن منصور از کشمير مي آمد. قبايي سياه پوشيده و دو سگ سياه بر دست.
شيخ اصحاب را گفت: «جواني بدين صفت مي آيد، استقبال او کنيد که کار او عظيم است ». اصحاب برفتند و او را ديدند که مي آمد، دو سگ بردست. هم چنان روي به شيخ نهاد.
چون شيخ او را بديد، جاي خويشتن بدو داد تا درآمد و سگان را با خود به سفره نشاند؛ و چون اصحاب ديدند که شيخ استقبال او فرمود و جاي خويش بدو داد، هيچ نتوانستند گفت. شيخ نظاره او مي کرد تا خود مي خورد و به سگان مي داد؛ و اصحاب انکار مي کردند.
پس چون نان بخورد، برفت شيخ به وداع او برخاست. پس چون باز گرديد، اصحاب گفتند: «شيخا! اين چه حالت بود که سگ را بر جاي خويش نشاندي و ما را به استقبال چنين کس فرستادي که جمله سفره از نماز ببرد!».
شيخ گفت: «آري، سگ او بنده اوست. از پي او مي دود از بيرون مانده، و سگ ما در درون مانده است و ما از پي او مي دويم؛ و بسي فرق بود از کسي که متابع سگ بود تا کسي که سگ متابع او بود. سگ او ظاهر مي توان ديد وآن شما بر شما پوشيده (است). اين بتر از آن هزار بار».

ذکر عبد الله تروغبدی _ تذکره الولیا عطار نیشابوری
@kharmagaas