فرهاد قنبری:. وقتی مارک‌ها و برندها نشان فردیت می‌شوند‌‌‌ …

فرهاد قنبری:
وقتی مارک ها و برندها نشان فردیت می شوند‌‌‌...

هربرت مارکوزه در توصیف انسان مدرن عصر تکنولوژی می گوید: "امروزه فرهنگ توده ای، عوام گونه،مصرف گرا، غیر خلاق و منفعل در جامعه رشد می یابد و بدین ترتیب فرد مبدل به ابزاری برای برآوردن اهداف نظامهای مدگرا می گردد."

بسیاری از متفکران و فیلسوفان یک قرن اخیر نگاه بسیار بدبینانه ای به ظهور انسان مدرن عصر تکنولوژی داشته اند. نیچه هایدگر ، هانا ارنت، اورتگا یی گاست و متفکران مکتب فرانکفورت همه از منتقدان این وضعیت و نگران ظهور انسان هایی بودند که در حاکمیت سرمایه و تکنولوژی فردیت و سوژه گی خود را از دست می دهند و ممکن است به پیچ و مهره هایی دستکاری شده در چنبره بورکراسی و تکنولوژی درآیند.
نیچه از اولین متفکرانی بود که با نگاه بدبینانه به جهان مدرن انتقادات تندی را به بورکراسی، دموکراسی و سوسیالیسم وارد کرد و نتیجه چنین جهانی را ظهور "انسان واپسین" دانست
واپسین انسان مد نظر نیچه انسان اتمیزه و ذره گون شده است.انسانی که جرات اندیشیدن و پرسش کردن ندارد. انسانی که غرق در روزمرگی و بی معنایی زندگی خویش است. انسانی که هیچ مسئله حل نشده ای را در افق های خود نمی بیند. انسان واپسین مد نظر نیچه انسانی است که خود را درگیر مسائل بنیادین هستی نمی کند، امید و آرزوی فرا مادی ندارد، زیست جهان دیگری برای تجربه کردن نمی شناسد، به عادت هایش تعصب کورکورانه دارد، رفتارهایش قابل پیش بینی است، هیچ مسئولیت وظیفه ای در قبال زیست جهان خود نمی پذیرد، با اندیشیدن بیگانه است، با خرافه و تعصب عجین است، اهل خطر کردن نیست و توانایی هیچگونه ساختن و فرا رفتنی را ندارد و در کل می توان گفت هیچ سوژه گی و فردیتی ندارد.
چنین خصوصیاتی ویژه انسان امروزی است. انسانی که فردیت خود را از دست داده و در وحشت ویرانگر انزوا و تنهایی به هر چیزی چنگ می زند تا فردیتی جدا از دیگران برای خود کسب نماید.
آدورنو معتقد بود "جامعه به مدد صنایع فرهنگی نمی گذارد انسانها جهان دیگری جز آن چه هست برای خود متصور شوند. در هم ریختگی شعور به مرحله ای رسیده که دیگر آگاه کردن انسان ها به این وضعیت غیرممکن است."
وضعیت انسان امروز وضعیت تلخی است. انسانها در هجوم رسانه ها و تکنولوژی های مختلف به موجوداتی شبیه هم و یکسان بدل شده اند و هیچ ارزش معنا دار فردی را نمی شناسند‌. انسانهای امروزی همه به یک برنامه تلویزیونی می نگرند، همه یک سبک موسیقی گوش می دهند، همه شیفته پول و درآمد بیشترند و در کل علائق و خواست های یکسانی دارند...

در چنین وضعیتی است که نظام مدسازی و تبلیغات با تمام قدرت وارد می شود و از خلاء معنایی ایجاد شده و بحران فردیت و هویت توده ها نهایت استفاده را می کند.
نظام جهانی مد به افراد قول ایجاد فردیت و سوژه گی را می دهد. فردیت و سوژه گی که نه از طریق صفات و توانایی های درونی بلکه از طریق مصرف بیشتر به دست می آید. در چنین وضعیتی برندها و مارک ها چیزی بیشتر از یک دست کفش یا لباس ساده می شوند و وظیفه بازگرداندن بخشی از فردیت از دست رفته افراد را به عهده می گیرند.
نظام جهانی " مد" ستون های محکم خود را بر بی معنایی انسان ها قرار می دهد و با وعده بازیابی هویت به گونه نوینی به استثمار بیشتر توده ها می پردازد.
توده ها در جهان امروز در یک رقابت خشن و غم انگیز هر یک به گونه ای تلاش می کنند تا از این پهنه گسترده مصرف گرایی و شعبده برنده ها و مارک ها چیزی به کف آورند و از طریق آن فردیت و هویتی برای خود رقم بزنند. در این وضعیت است که یکی با تتو کردن سر تاپای بدن خود، دیگری با رنگ آمیزی های عجیب و غریب مو و صورت لب و ناخن ها، دیگری با اعمال جراحی دردناک دماغ و گونه و سینه و...، دیگری با پرسه زدن های مداوم در بوتیک و پاساژها و خرید جدیدترن مدهای روز و دیگری با کلفت کردن دور بازو و سینه و گردن می خواهد فردیت یگانه ای برای خود دست و پا نماید.‌‌..

@kharmagaas