من که مردم، اگر شد، مرا پیش پای فردوسی به خاک بسپارید، چه بهتر، و اگر نشد، بیرون از هر بهشتی، در جائی دوردست که کسی جز خدا نشناسد

من که مُردم، اگر شد، مرا پیش پای فردوسی به خاک بسپارید، چه بهتر، و اگر نشد، بیرون از هر بهشتی، در جائی دوردست که کسی جز خدا نشناسد تنها با عورت‌پوشی، در گودالی به طول قامتم، پیش چشم پدرم خورشید، به مادرم زمین بسپارید. اگر خورشید پشت ابرها باشد و ابرها ببارند، امری و مسئله‌ای نیست.
دو درخت از هرنوع که بخواهید، به فاصله دو متر بر سر گورم بکارید، تا از لاشه من تغذیه کنند، و بر آن درخت‌ها، تا مرغ شب گم کرده آشیانه‌ای بیاساید! و یا میوه‌ای داشته باشد و گرسنه‌ای را به راحت برساند. یا گلی و سایه‌ای بر رهگذر خسته‌ای هدیه کند. یا دست کم هیمه‌ای بر سرما مانده‌ای ببخشد.
@kharmagaas

وصیتی از اخوان ثالث از کتاب "چهل و چند سال با امید"؛ یدالله قرایی