فرهاد قنبری:. پیری.. پیر شدن در جهان امروز حکایت غریب و غمناکی است

فرهاد قنبری:
پیری

پیر شدن در جهان امروز حکایت غریب و غمناکی است. پیر شدن در جهان امروز دیگر چرخه ای از حیات طبیعی و رسیدن به نهایت بلوغ و کمال انسانی تلقی نمی شود.
در آرمانشهر افلاطون رهبر مدینه فیلسوفی پا به سن گذاشته دوران دیده و ورزیده است که بر اساس آموزش و تجربه توانسته است به مرحله بالایی از درک و بلوغ فکری دست پیدا کند. در دنیای مدرن و تکنولوژیک تعریف جدیدی از سالهای حیات انسان شکل گرفت به گونه ای که به صورت پنهانی دوره های زندگی انسان از جوانی و میانسالی و پیری به دوران کارآمدی و ناکارآمدی تغییر شکل پیدا کرد. برای این تغییر شکل نیاز به نهادها و سازمان هایی بود که میان بدن های کارآمد و ناکارآمد تفکیک قائل شود ( به نظر میشل فوکو هدف واقعی و اصلی دانش جدید کنترل و نظارت بر بدن است)
گفتمان سرمایه داری با مداخله پذیر دانستن حداکثری "حوزه بدن" توانسته است بدن های مورد نیاز خود را تولید کند. این بدن ها توسط نهادهای تحت کنترل و بهنجار سازی مانند کلیسا، ارتش، بیمارستان، مدرسه و امثالهم تولید می شود. بدن هایی مطیع و سر به راه که بیشترین کارایی و بهره را در خدمت به نظام سرمایه داری ارائه می دهند.
پیدایش خانه سالمندان نیز با چنین منطقی عجین است، خانه سالمندان محل انباشت بدن های ناکارآمد است، بدن های فرسوده و مستهلکی که دیگر توان بهره برداری و استفاده ندارند و به این خاطر باید کنار گذاشته و دور نگهداشته شوند...‌‌

"پیر"در جهان امروز دیگر آن فرد مورد احترام قبیله و خانواده نیست، انسان پیر در جهان تکنولوژیک، آن پیر خردمند دنیای ماقبل مدرن نیست، بلکه انسانی سردرگم و فاقد هرگونه توانایی و تجربیات اصیل است، انسان پیر کسی است که بیش از سی سال از زندگی خود را در یک چرخه تکراری در اداره یا کارخانه و کارگاه به انجام یک عمل تکراری پرداخته و حالا که بازنشست یا ناکارامد اعلام شده است نه روش پر کردن اوقات خود را بلد است و نه چیز خاصی برای عرضه کردن به دیگران دارد...
در چنین وضعیتی است که خانه سالمندان معنی می یابد، خانه سالمندان بی شباهت به پارکینگ های بزرگ ماشین های له شده و قدیمی نیست‌‌‌، ساکنان خانه های سالمندان (این خانه های بی روح) درست مانند همین ماشین ها زمانی رونق داشتند، آنها همانند همین ماشین ها تا زمانی که قابلیت استفاده و بهره برداری را دارا بودند ارج و قرب خاصی داشتند، اما پس از کارافتادگی از متن خارج شده و در گوشه ای شبیه قبرستان قرنطینه شده اند.

ادوارد سعید در کتاب شرق شناسی می نویسد، انگلیسی ها هیچگاه اجازه نمی دادند فرد بریتانیایی بالای پنجاه و شش سال در هند باقی بماند (برای اینکه آنها نمی خواستند هندی ها پیر شدن و مرگ بریتانیایی ها را ببینند و می خواستند در ذهن شان نامیرا جلوه کنند)
سیستم سرمایه داری در دنیای امروز از چنین منطقی پیروی می کند. آنها نمی خواهند بدن های از کار افتاده و خموده مدام در مقابل دیدگان مردم باشند ، خانه های سالمندان نقش همان قبرستان قبل از مرگ را ایفا می کند..

@kharmagaas