فرهاد قنبری:

فرهاد قنبری:
کمتر از دو سال از انتخاب مجدد آقای روحانی به ریاست جمهوری با بیست و چهار میلیون رای می گذرد اما نظر سنجی ها نشان می دهد محبوبیت آقای روحانی و دولت ایشان به کمترین حد ممکن رسیده است.
این روزها بسیاری از احمدی نژاد و دولت او سخن می گویند و معتقدند که دولت او عملکرد بسیار بهتری از روحانی داشت و مردم قدر او را درست ندانسته اند. البته این مسئله مربوط به دولت اخیر نیست و در زمان حاکمیت دولت احمدی نژاد نیز مردم او دا دشنام داده و از دوران خوب دولت آقای خاتمی سخن می گفتند. این سیکل را اگر ادامه دهیم در همیشه تاریخ معاصر ایران در صد صد و پنجاه سال اخیر همین بوده است.

مردم ایران چند سال پس از انقلاب پنجاه و هفت نسبت به محمد رضا شاه همین حس را پیدا کردند و از او به عنوان خدا بیامرز شاه و خادم ملت و امثالهم یاد کرده و می کنند و گاهی رویای بازگشت سلطنت و حکومت شازده پهلوی را در سر می پرورانند.
در دوران حکومت محمد رضا شاه و پس از تبعید رضا شاه نیز بسیاری از ایرانیان همین حس دلتنگی را نسبت به حکومت و دولت او داشته اند یا در زمان حکومت رضا شاه این دلتنگی نسبت به حکومت قاجار مشهود بوده است. پس از حکومت نیم قرنی ناصرالدین شاه و ترور او نیز مردم ایران به او لقب شاه شهید داده و قاتل او را نفرین می کردند یا چند سال پس از فتح تهران و خلع محمد علی شاه توسط مشروطه خواهان بسیاری از ایرانیان دچار دلتنگی عصر محمد علی شاه شده و برای بازگشت او به سلطنت در نقاط مختلف دست به شورش و همکاری با شاهزادگان حامی بازگشت محمد علی شاه به قدرت داشتند.

به نظر نوستالژی گذشته آرمانی یک اپیدمی همیشگی در تاریخ سیاسی ایران بوده است.
اما ریشه این مسئله کجاست؟ چرا مردم از وضعیت موجود خود به شدت ناراضی و شاکی هستند اما مدتی پس از کنار رفتن همان حاکم نسبت به او و عملکرد او دچار دلتنگی می شوند؟ چرا مردم کشورهای دیگر چنین نیستند؟

برا پاسخ به این سوال جواب های مختلفی می توان داد. یک پاسخ آن است که بگوییم مردم ایران به سیاست نگاه عاطفی و احساسی دارند و به این دلیل بدون مطالعه و صرفا بر اساس علائق و خصوصیات ظاهری و فردی افراد دست به انتخاب می زنند و پس از مدتی پشیمان شده و تازه متوجه می شوند که سرشان کلاه رفته است. یا اینکه بگوییم ایرانیان ملت قدر نشناسی هستند و تا زمانی که چیزی را دارند قدر ان را نمی دانند و همین که آن را از دست می دهند تازه یادشان می افتد چه گوهر قیمتی را از کف داده اند...

به نظر برای پاسخ بنیادی به این سوال باید از نقد یا تمجید کارگزاران سیاسی از قبیل رئیس جمهور و شاه و...گذر کرد و به مسئله ساختارها پرداخت. در واقع این ساختارهای جامعه ایران است که بعد مدتی از کارگزاران سیاسی افرادی مستبد یا فاسد می سازد و ممکن است هر کدام از ما هم که امروز در مقام منتقد قرار داریم هم با قرار گرفتن در آن جایگاه به همان فرد کاسبکار فرصت طلب بدل شویم چرا که نقد ما همیشه نقد "افراد" است نه نهادها و ساختارهایی آن فرصت جایگاه را ایجاد کرده اند.
ما در ساختار سیاسی مان با سلام و صلوات افراد را به قدرت می رسانیم و به جای آن که به فکر ایجاد شرایطی باشیم که موقعیت سوء استفاده را به حداقل برساند، دعا دعا می کنیم که او انسان خوب و صادق و اهل خدمتی باشد و به وعده های خود عمل کند. ( اگر هم پس از مدتی هم اگر مشاهده کردیم چنین نبوده شروع به آه و ناله و نفرین او می کنیم تا اینکه زمان حاکمیت او پایان رسیده و دوباره فردی دیگر را به آن جایگاه می نشانیم و بعد که میبینیم او از آن قبلی هم بدتر شد به جان قبلی دعا می کنیم و برای شادی روحش صلوات می فرستیم..)
به عنوان مثال اگر بسیاری از همین مفسیدن اقتصادی که به سلطان سکه و قیر و دلار و ...معروفند و هر روز خبر زندانی شدن و اعدام شان را می شنویم اگر در یک کشور غربی یا شرقی به دنیا آمده و زندگی می کردند به احتمال زیاد شهروندانی مسئولیت پذیر و قانونمدار بودند که به موقع مالیات خود را پرداخت می کردند.

@kharmagaas