‍ ‍ «آیا؟». فلسفش، برگزیدنی و خردورانه وگره خورده به کام وخواهش نیست

‍ ‍ « آیا؟ »
فلسفش، برگزیدنی و خردورانه وگره خورده به کام وخواهش نیست.
فلسفش، همانا پرتاب شدن بر شن های روان است.
تنها بر شن های روان است که تهی بودن بینشِ خودباوری و خودکانونی رخ می نماید.
تنها در دلِ فلسفیدنِ راستین است که در می یابیم که با هماوردی سهماگین رویاروییم،
هماوردی با نامِ چراییِ رنج و شکنج و مرگ.
بیگمان، فلسفش از آنِ هرکسی نیست،
سرنوشتِ رقم خورده ی برخی از آدمیان است،
داغی است خورده بر گُرده ی اندیشه ی
برخی از غمخواران و شوریده دلان.
ژرفای اندیشه ی فیلسوف، اندیشناکی ودلهره و اندوه است
چراکه پاسخِ پرسش های او تنها نزد خدایان است.
فلسفش، ژرف دلهره ای است نهفته در واژه ی « آیا؟ ».
آیا مرا پاسخی خواهند داد؟
آیا زیبنده ی پاسخی از سوی خدایان خواهم بود؟
تنها از خدایان می توان پرسید:
که چرا آدمیان می پرسند؟
وچرا آدمیان می میرند؟
فلسفش، همانا پرسشی است چشم به راهِ پاسخ.
و بشاید که خدایان فیلسوف را بی آوا و بی واژه پاسخ گویند
به سانی که دریابنده تنها او باشد و بس.
ژرفای پرسشِ فیلسوفان را با سخت کوشی است که می توان دریافت.
فلسفه، مهر به چیزی است که فیلسوف ندارد ونمی تواند داشته باشد و آن دانایی است..
فلسفش، خواهشِ سوزانِ همدوشیِ اندیشه ی بی پر و بالی است
با شاهینِ دانایی که در آن دور دور ها و در آن بلندایی ها در پرواز است،
شاهینِ تیزچنگ و رامِ خدایان.
فیلسوف می پرسد و باز می پرسد و با دلی آکنده از بیم و دلهره ،
چشم به راهِ پاسخ می نشیند و به بیکران گوش می سپارد
با همان " آیا"ی کهن.
خسرو یزدانی
جمعه شب، یکم دسامبر ۲۰۱۷ فرانسه
کانالِ فلسفیِ « تکانه »

@khosrowchannel