https://t.me/joinchat/AAAAAENEy7OlJWZFgWOtiA
آرش کمانگیر. میان ایران و توران سالها جنگ و ستیز بود
آرش کمانگیر
میانِ ایران و توران سالها جنگ و ستیز بود. در نبردی که میانِ افراسیابِ تورانی و منوچهر شاهنشاهِ ایران درگرفت، سپاهِ ایران در مازندران به تنگنا افتاد. عاقبت دو طرف به آشتی رضا دادند و برای آنکه مرزِ دو کشور روشن شود و ستیزه از میان برخیزد پذیرفتند تا از مازندران تیری بهجانب خاور پرتاب کنند، هر جا تیر فرود آمد همانجا مرزِ دو کشور باشد و هیچیک از دو کشور از آن فراتر نروند.
تا در این گفتوگو بودند فرشتهی زمین، اِسفندارمذ، پدیدار شد و فرمان داد تا تیر و کمان آوردند و آرش را حاضر کردند. آرش در میانِ ایرانیان بزرگترین کمان داران بود و به نیروی بیمانندش تیر را دورتر از همه پرتاب میکرد. فرشتهی زمین به آرش گفت تا کمان بردارد و تیری بهجانب خاور پرتاب کند. آرش دانست که پهنای کشورِ ایران به نیروی بازو و پرشِ تیرِ او وابسته است و باید توش و توانِ خود را در این راه بگذارد. پس برهنه شد و بدنِ خود را به شاهنشاه و سپاهیان نمود و گفت: “ببینید که من تندرستم و نقصی در تن ندارم، اما میدانم که چون تیر را از کمان رها کنم همهی نیرویم با تیر از تنم بیرون خواهد رفت و جانم فدای ایران خواهد شد.”
آنگاه آرش تیر و کمان را برداشت و بر قلّهی کوه دماوند برآمد و به نیروی خداداد تیر را از شست رها کرد و خود بیجان بر زمین افتاد.
هرمزد، خدای بزرگ، به فرشتهی باد فرمان داد تا تیر را نگهبان باشد و از آسیب نگه دارد. تیر از بامداد تا نیم روز در آسمان میرفت و از کوه و دره و دشت میگذشت. نیم روز در کنارِ رودِ جیحون برریشهی درختِ گردویی که بزرگتر از آن در عالم نبود نشست. آنجا را مرز ایران و توران قراردادند و هرسال به یاد آن روز جشن گرفتند.
گویند جشنِ « تیرگان » که در میانِ ایرانیانِ باستان معمول بود ازاینجا پدید آمد.
[داستانهای ایرانِ باستان، نگارش: دکتر احسان یارشاطر، رویههای ۴-۳]
—————————////////////////////////————————————
خردِ کورش
این آرتایکتس که به صلیب کشیده شد پدربزرگی داشت به نام آرتمبارس که روزی پیشنهادی به پارسیان کرد و آنان نیز بهنوبه خود آن را به کوروش گفتند و چنین بود:
«ای کوروش، حال که زئوس [مِهر] ما پارسیان و تو را سَرورِ همهُ آدمیان کرده است و از شرّ آستیاگ نیز آسوده شدهای دیگر تردید نکن! سرزمینِ کنونیِ ما چندان بزرگ نیست و خاکِ آن نیز سنگلاخ و خشن است. بیا اینجا را ترک کنیم و به سرزمینی حاصلخیزتر برویم. سرزمینهای حاصلخیزتر دور و نزدیکِ پیرامونِ ما که به تصرّف درآوردهایم بسیارند. یکی از بهترینها را برگزینیم و در آنجا زندگی کنیم تا نزد جهانیان سرافرازتر باشیم. وانگهی برای قومی که فرمانروای جهان شده است این کاری بسیار طبیعی است. چه فرصتی از اکنون بهتر که بر اینهمه اقوام در سراسرِ آسیا فرمان میرانیم؟»
کوروش از شنیدنِ این سخنان هیچ شگفتی نشان نداد و به پارسیان گفت بسیار خوب چنین کنید ولی این هشدار را نیز افزود که در آن صورت باید بهجای فرمانروایی خود را برای فرمانبرداری آماده کنید، زیرا خاکِ نرم همیشه مردمانی نرم به بار میآورد، و هیچ سرزمینی در جهان نیست که هم محصولاتِ نیکو به بار آورد و هم مردانی دلاور. پارسیان این را شنیدند و متقاعد شدند و از برنامهُ خود چشم پوشیدند و بیشتر ترجیح دادند در همان سرزمینِ خشک و خشنِ خود بمانند و فرمانروا باشند تا اینکه بر دشتهایی حاصلخیز تخم بپاشند ولی یوغِ دیگران را بپذیرند.
[هرودت، کتاب نهم، بند۱۲۲، ترجمه از: ثاقب فر، جلد دوم، رویهٔ ۱۰۳۶]
———————————————/////////////////////////////////////////////
افلاتون
کسانی که طبیعتی ملایم دارند پیوسته در این اندیشه اند که آرام و بی نام و آوازه زندگی کنند و همیشه در پِیِ سامان دادنِ امورِ خویش باشند و چه در داخل کشور و چه در روابط با دولِ دیگر طرفدارِ آشتی و صفا هستند. این میلِ به آشتی و آرامی اگر نابهنگام باشد سبب می شود که با گذشتِ زمان بی آن که خود بدانند نسبت به جنگ و فنونِ آن بیگانه گردند و جوانانشان ترسو و آسایش طلب بارآیند، و سرانجام در برابرِ حملاتِ دیگران نمی توانند از خود دفاع کنند و چند سالی نمی گذرد که آزادیِ خود و فرزندان و وطنشان از دست می رود و به مشتی برده و خدمتکار تبدیل می گردند.
[افلاتون، مردسیاسی، 307e-308a، ترجمه از: لطفی، جلد سوم، رویهُ ۱۵۳۴]
کانالِ فلسفیِ « تکانه »
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel