‍ ‍ «وه، ای انسان وال را ثنا بگو و خود را چون او بساز، تو نیز میان یخ گرم بمان

‍ ‍ « وه، ای انسان وال را ثنا بگو و خود را چون او بساز، تو نیز میانِ یخ گرم بمان. تو نیز در این دنیای بزی بی آنکه از آن باشی. در استوا خنک باش و در قطب خونت را روان نگاهدار. ای انسان، همچون گنبد عظیم پطرس قدیس در رُم و همچون والِ بزرگ درهمه ی فصل ها، گرمای ویژه ی خود داشته باش.»
[ هرمان ملویل، موبی دیک، صفحه ی ۲۳۷، ترجمه ی پرویز داریوش ]
————-//////////————————————————————-
« در برخی روان ها عقابی هست که هم می تواند به سیاه ترین گردنه ها سقوط کند و هم می تواند بار دیگر اوج بگیرد و در زیر آفتاب از دیده نهان شود. و اگر هم جاودانه در آن گردنه ها پرواز کند، گردنه ها در کوهستانند و بدان گونه عقاب کوهستانی حتّا در آن هنگام که پروازش پستی گرفته باز هم از همه ی پرندگانِ دیگر که در جلگه اند بالاتر و برتر است، هرچند آن پرندگان اوج گرفته باشند.»
[ هرمان ملویل، موبی دیک، صفحه ی ۳۱۸، ترجمه ی پرویز داریوش ]
—————/////////—————————————————————————————///////———
«امپراتور
حال که من این پول را به همه تان می دهم، دست کم، هریک از شما بگوید چگونه به کارش خواهد زد.
یک غلامبچه ( که سهم خود را می گیرد )
زندگی در بی غمی خواهم گذراند، شاد و آرمیده.
دیگری ( به همان ترتیب )
به دلبرم یک انگشتری و یک زنجیر خواهم داد.
یک پرده دار ( در حالی که می گیرد )
از این پس، شرابی دو بار بهتر می نوشم.
دیگری ( به همان ترتیب )
در جیبم، تاس های بازی از شادی وول می خورند.
یک نجیب زاده ی روستا نشین ( با سر و روی جدّی )
زمین ها و خانه ی اربابی ام را دیگر نباید به رهن بگذارم.
دیگری ( همان گونه که پیشین )
یک گنج؟ من آن را به گنج های دیگرم منضَم می کنم.
امپراتور
امیدوار بودم به شما جرأتِ اقدام به کار بدهم؛
گرچه کسی که شما را شناخته باشد، از رفتارتان تعجب نخواهد کرد.
می بینم که صد گنج اگر به پای تان ریخته شود
شما را در آنچه بوده اید عوض نخواهد کرد.»
[ ی.و.ف. گوته، فاوست، صفحه ی ۱۸۷، ترجمه ی به آذین ]

کانالِ فلسفیِ « تکانه »

#خسرو_یزدانی
#تکانه

@khosrowchannel