‍ ‍ خدای را دیدم خواب بود. چشمانش را دزدیدم. با چشمان خدا آدمی را نگریستم

‍ ‍ خدای را دیدم خواب بود
چشمانش را دزدیدم
با چشمانِ خدا آدمی را نگریستم
بیمناک و لرزان از آنچه که دیدم، گریستم
خدا بیدار شد و نابینا بود
از آنرو که چشمانش را ربوده ام
و دیگر آدمی را نخواهد دید مرا سپاس گفت
من ماندم با چشمان خدا و پشیمان
او دیگر آنجا نبود

کانالِ فلسفیِ « تکانه »


#خسرو_یزدانی
#تکانه

@khosrowchannel