✅ دیگر کتاب نمی‌خوانم …داشتم به محتوایی که قرار بود توی کلاس مطرح کنم فکر می‌کردم که دیدم چند دقیقه‌ای نیست از خواب بیدار شده‌ام و

✅ دیگر کتاب نمی‌خوانم.

داشتم به محتوایی که قرار بود توی کلاس مطرح کنم فکر می‌کردم که دیدم چند دقیقه‌ای نیست از خواب بیدار شده‌ام و چند لحظۀ بعد، روز، مثل بندِ قیچی شدۀ آسانسور یکهو افتاد توی روزمرگی و تکرار.
باید خرید می‌کردم، ماشین را برای تعمیر می‌بردم، به چند جای اداری لزِج سر می‌زدم، به چندنفری زنگ می‌زدم، چند ساعت توی ترافیک می‌ماندم؛ و در آخر بخت هم یاری کرد و مهمان ناخوانده از راه رسید.
ادامهٔ مطلب را در پیوند زیر بخوانید:

http://bit.ly/2zlKqHp

🇮🇷 @linguiran