فرهنگ ایرانی ضد توسعه است؟

فرهنگ ایرانی ضد توسعه است؟
این یادداشت از علی دینی ترکمانی، این باور غلط را رد می کند که عدم توسعه یافتگی ایران به دلیل فرهنگ نهادینه شده در ما ایرانیان است. سازگار با آنچه اقتصاددانان بزرگ مانند عجم اوغلو و رابینسون در کتاب چرا ملت ها شکست می خورند ادعا می کنند فرهنگ توسعه خود تابعی از انگیزه افراد جامعه است و این انگیزه ها نیز خود معلول نهادها یک ملت است که توسط حاکمیت ایجاد می شوند:


🖊سیل و همیاری اجتماعی امیدبخش: امر درست اخلاقی کانتی و ردّ فرضیه فرهنگ ضدّ توسعه ایرانی
✍علی دینی ترکمانی
این‌بار نیز به دنبال سیل استان گلستان و شیراز و جاهای دیگر، نهال همیاری اجتماعی، در ایران‌زمین، شکوفا شد و در میان غم و اندوه ناشی از کشته‌‌ها و بی‌خانمان‌شدگان ناشی از سیل، لبخند را بر لبان هموطنان نشاند و بذر احساس شور و شعف و غرور اجتماعی را در همه جا ‌پراکند.

احساس شعف و غرور ناشی از همیاری، پرسش مهمی را به میان می‌کشد: فرضیه‌ تقلیل‌گرایانه‌ی فرهنگی معتقد به فرهنگ ضدّ توسعه، تا چه حد درست است؟ آنانی که معتقدند فرهنگ ما غارتی و قبیله‌ای است و "از کوزه همان برون تراود که در اوست"، تا چه حد برحق‌اند؟

در پاسخ به این پرسش اگر گفته شود این فرضیه تا حد زیادی صحیح است، نمی‌توان درخشش‌های امیدبخش همیاری اجتماعی را توضیح داد. به بیانی دیگر، این فرضیه با شواهد مهم رفتار اجتماعی مرتبط با همیاری ناسازگار است.
پاسخ دیگر چنین است: در چارچوب مفهوم سرمایه اجتماعی، اگر همیاری اجتماعی را یکی از شاخص‌های مهم توسعه بدانیم، باید گفت که ذات فرهنگ اجتماعی ما با نوع‌دوستی و انجام امور درست، به معنای کانتی کلمه، عجین است. از نظر امانوئل کانت، میان امر ( عمل) خوب و امر (عمل) درست تفاوت وجود دارد. اولی، معطوف به نفع شخصی و دومی، معطوف به نوع‌دوستی و اخلاق اجتماعی است. همیاری اجتماعی شورانگیز، دالّ بر این است که ذات فرهنگ اجتماعی ما با اعمال معطوف به اخلاق اجتماعی سازگاری بالایی دارد. اگر در جاهایی چنین نیست، علّت اصلی آن نبود بسترهای هدایت‌کننده‌ای ایست که نظام حکمرانی متولی فراهم‌سازی آن‌هاست.

ویژگی فرهنگی همیاری اجتماعی که در بزنگاه‌های مختلف، خود را به خوبی و به صورتی برجسته بازتاب می‌دهد، انرژی اجتماعی قوی است که با استفاده از آن می‌توان در حوزه‌های مختلف کارهایی کرد کارستان. اما، این انرژی در شرایط عادی به هرز می‌رود و در جاهایی مانند نوع رانندگی به ضدّ خود تبدیل می‌شود.

مشکل در کجاست؟ پاسخ در نظام حکمرانی است که ناتوان از ایجاد بسترهای مناسب برای تقویت رفتارهای اجتماعی مثبت، و تضعیف رفتارهای اجتماعی منفی است؛ به بیانی دیگر ناتوان از حداکثرسازی سرمایه اجتماعی مثبت وحداقل‌سازی سرمایه اجتماعی منفی (باندهای مافیایی درگیر در اختلاس و فساد) است.

حوادث طبیعی حکم بستری را دارد که دست‌های مردم را به یکدیگر پیوند می‌زند؛ من‌ها را به ما تبدیل می‌کند و سرمایه اجتماعی قوی امیدبخش را شکل می‌دهد. در شرایط عادی که دینامیسم عاطفه و مسئولیت‌پذیری اجتماعی به‌مانند شرایط بحرانی کنونی نیست، وظیفه بسترسازی بر عهده‌ی نطام حکمرانی است. تعیین قواعد بازی به نحوی که مردم در مسیری هدایت شوند که با انجام دادن کارهای درست، احساس شادمانی بکنند یکی از این بسترسازی‌هاست.

برای مثال، تمایل به پرداخت مالیات و داشتن احساس خوب از انجام چنین کاری، مستلزم چند پیش شرط است: اول، نبود نابرابری بیش از اندازه اقتصادی و اجتماعی؛ دوم، وجود یک نظام رفاه اجتماعی قوی که مالیات‌ها را به خدمات آموزشی و درمانی و زیرساختی قوی و فراگیر در دسترس همگان تبدیل کند؛ سوم، نبود فساد و اختلاس. در غیاب این پیش‌شرط‌ها، تمایل به فرار مالیاتی تقویت، و اخلاق اجتماعی تضعیف می‌شود.
مثالی دیگر. تخلفات رانندگی. کاهش این تخلفات مستلزم چند پیش‌شرط است. اول، تاسیس نظام راهنمایی و رانندگی بر مبنای اصل اولویت راهنمایی رانندگان بر ابزار تنبیهی جریمه. به بیانی دیگر، اولویت جان و رفاه شهروندان بر درآمدزیی. دوم، پای‌بندی بیش‌تر متولیان امر به رعایت قوانین؛ سوم، تبدیل درآمدهای ناشی از جرایم به امور رفاهی چون استانداردسازی جاده‌ها و غیره.
مثال سوم. فساد و اختلاس. کاهش فساد نیز مستلزم چند پیش‌شرط مهم است که در حوزه نطام حکمرانی قرار دارد: وجود رسانه‌های آزاد برای افشاگری؛ وجود برابری اقتصادی و اجتماعی قابل قبول؛ وجود عدالت قانونی و قضایی در برخورد با پرونده‌های فساد و اختلاس.

در غیاب چنین پیش‌شرط‌هایی، مالیات‌دهنگان تمایل به عدم پرداخت مالیات دارند. در نتیجه، فرار مالیاتی بالا می‌شود. رانندگان با اکراه مقررات را رعایت می‌کنند و در صورت نبود ساز و کار تنبیهی، مقررات را زیر پا می‌گذارند. در نتیجه، رانندگی در چارچون قانون بکش تا زنده بمانی، در می‌آید...
ادامه در پست بعدی: