بیش از نتوانستیم و نمی‌توانیم.. ✍محمود صدری

بیش از نتوانستیم و نمی توانیم

✍محمود صدری

دوست عزیزم آقای احمد زیدآبادی پرسشی دقیق و مهم و بهنگام مطرح کرده اند که بعید می دانم دولت بتواند به آن پاسخ دهد، اما کسانی که در دو انتخابات پیاپی به آقای حسن روحانی رای دادند، پاسخ روشنی دارند که پنج سال است تکرارش می کنند. بار دیگر همان پاسخ با عباراتی دیگر:
از افسانه های عصر باستان – حقوق بشر کورشی تا زنجیر عدل نوشیروانی- که بگذریم، دوره ای را در تاریخ ایران نمی توان نشان داد که حاکمش محبوب آمده باشد و محبوب رفته باشد.
یا با سلام و صلوات آمده‌ و با داغ و درفش حکمرانی کرده و نامحبوب رفته است یا اینکه از همان آغاز با زور و غلبه آمده و همانگونه هم حکمرانی کرده و رفته است.
در چنین فضایی که هنوز کسی علتش را به درستی درنیافته است، مردم این سامان هر آنچه توانسته اند کرده اند تا دفع شر کنند و جذب خیر. گاه بر ستمکاران شوریده اند و گاه دیگر سر خم کرده اند تا گردبادهای ستم بگذرند.

این بیان احساسی و عاطفی داستان بود. حالا بیاییم سراغ بیان سیاسیِ داستان، آن هم در حوره واقعگرایی سیاسی که امروزه غالب است:

آقای زیدآبادی عزیز شما می دانید و من فقط برای تکمیل زنجیره بحث عرض می کنم که سیاست در کشور ما آن عرصه همگونگی ساز نیست که موریس دوورژه می گوید ( و پرسش‌های صادقانه و خیراندیشانه شما ملهم از آن است)، بلکه ذیل سخن دیگر دوورژه می گنجد که سیاست عرصه پیکار است. نظم سیاسی شاهنشاهی با سطوح پیکار خاص خودش چهل سال پیش فرو ریخته و نظم جمهوری اسلامی با مختصات خودش ایجاد شده است. اینجا کسان بسیار با همه ساز و برگ های خود با کسان دیگر درستیزند. اینجا از صف بندی های روشن میان صاحبان منافع خبری نیست و طبعا احزاب سیاسی مستقری هم وجود ندارد که بشود آنها را نماینده یکی در برابر دیگری دانست. گویی به تعبیر هابز، جنگ همه با همه در کار است. اینجا هر آنچه رخ می‌دهد حاصل کشاکش قوایی است که تا پیش از آغاز هماوردی، قوتشان قابل محاسبه نیست. اگر روحانی یا دیگری اجازه حضور در رقابت انتخاباتی پیدا می کند فقط از آن جهت است که نمی شود حذفش کرد. زیرا اگر او نه، لابد باید به بدترش تن داده می‌شده است. اصولگرایان اگر شهامت اخلاقی و سیاسی داشتند می‌ توانستند به شما پاسخ دهند که «خطر روحانی از هاشمی رفسنجانی و خاتمی و ملی مذهبی ها و ... کمتر بود و ما از سر ناگزیری به او تن دادیم و از این به بعد هم نخواهیم گذاشت آب خوش از گلویش پایین برود.» در واقع، اصولگراها با روحانی همان کردند و می‌کنند که روزگاری در دهه 1360 چپگرایان قدیم و اصلاح‌طلبان بعدی با دیگران کردند و در دهه 1370 چپگرایان و راستگرایان با هاشمی کردند و در همه این دوران همه‌شان با ملی مذهبی‌ و دیگر دگراندیشان کردند. پس نکته شگفت انگیزی در کار نیست و در جنگ همه با همه، هیچکس مصونیت ندارد.
روحانی و حلقه یارانش هم اگر شهامت اخلاقی و سیاسی داشته باشند، می‌ توانند به شما پاسخ دهند که «ما هم مثل دیگران، سهم خود را از قدرت طلب کردیم و فعلا بخشی از آن را به دست آورده ایم. نخواسته ایم یا نتوانسته ایم ستم کنیم. همین را قدر بدانید در این وانفسا. تازه کمی هم به اقتصاد و سیاست خارجی سر و سامان داده ایم و بیش از این هم نمی توانیم.»
اما چیزی که به بنده و شما و مردم یا کاروان بی قدرتان مربوط می‌شود، زندگی کردن در لابلای جنگاوران میدانِ جنگ همه با همه است. در این میدان، همه کاری که از ما بر می آمد و بر می آید مراقبت از جان و مالمان و برداشتن گام هایی برای سرد شدن آتش های خشم و کین سیاستمداران است. یکی را که گمان می بردیم و هنوز می بریم که خطرش برای کشورمان کمتر است و منافعش با صلح و آرامش گره خورده است، به ریاست جمهوری برگزیدیم به امید اینکه تحملش برای جنگاورانِ آن سوی میدان آسان تر باشد. اگر تیرمان به سنگ خورده باشد بدا به حالمان که تیرهای چندانی برایمان باقی نمانده است. بیش از نتوانستیم و نمی توانیم به گمانم.
منبع: کانال پرسش
@sixwho
🔹اقتصاد درگذر زمان:
@m_ali_mokhtari