صدقۀ پایۀ همگانی

صدقۀ پایۀ همگانی

نامۀ اخیر «جمعی از محققان کشور» خنثی تر و ناامیدکننده تر از آن بود که حتی بتوان واکنشی جدّی از سوی حکومت یا مردم را برای آن انتظار داشت. خدمت برخی از امضا کنندگان این نامه ارادت دارم و برای حس مسئولیت و دلسوزی و شخصیت انسانی آنان احترام قائلم ولی خدا میداند که حیف است نخبگان این کشور بعد از چهل سال هنوز به فساد اجتناب ناپذیر ناشی از این شعارهای بی محتوا پی نبرده باشند یا نسبت به آن تجاهل کنند.

عدالت مقوله ای نیست که بتوان تکلیف آن را با چند توصیۀ سیاستی روشن کرد. کسانی که همیشه با این شعار رأی گرفته اند و سلب آزادی را با توسل به آن توجیه کرده اند، هیچگاه نتوانسته اند حتّی یک پاراگراف حرف معنادار و روشن در مورد عدالت بنویسند. از طرف دیگر محققانی که عمر خود را به مطالعه و پژوهش در مورد شهود انسان از عدالت گذرانده اند نیز هیچ چیز به ما نگفته اند الّا اینکه این موضوع بسیار پیچیده تر از آن است که به نظر می آید. درست به پیچیدگی خدا یا جبر و اختیار.

هیچ نمیدانم چرا امروز باید به جای مطرح کردن مطالباتی علمی و مورد توافق خرد جمعی، بار دیگر سراغ همان بند پوسیدۀ پوپولیستی چهل سال پیش رفت و اقتصاد را با آن به چاه دیگری انداخت.

اگر نفت مال مردم است، باید آن را بی کم و کاست به مردم واگذار کرد. اگر این مردم ثروتمند فقیرند، باید بی تعارف و اغماض، جهتگیری های سیاسی و اقتصادی حکومت حاکم بر آنان را مسئول دانست و نقد کرد. امروز پس از به گل نشستن دولتی که باتجربه ترین تکنوکراتها را به خدمت گرفت و باز هم به سختی شکست خورد، دیگر روز بهانه و توجیه و سرگرم شدن به حاشیه های محافظه کارانه و امیدبستن به فرداهای خیالی نیست. بلکه باید به سراغ متن رفت و دقیقاً همان خطوطی را به نقد کشید که همیشه قرمز اعلام شده اند. امروز دیگر میدانیم که همان خط قرمز ها هستند که مثل چراغ قرمز جلو حرکت اقتصاد را سد کرده اند.

تحریمیم، چرا؟
به گفتۀ وزیر هیچ کارۀ خارجه در معرض خطر جنگیم، چرا؟
سرمایه از ایران فراری است، چرا؟
کسربودجۀ هنگفت و انتشار علف خرسی به نام ریال قباحت ندارد، چرا؟
اموال عمومی در دستان کسانی است که خود را به ارائۀ هیچ توضیحی موظف نمی دانند، چرا؟
از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را قیمت گذاری می کنیم، چرا؟
مردم را مثل احشامی تلقی می کنیم که دولت باید همۀ آزادی های آنها را قدغن کند و در عوض جیره و علیقشان را تأمین کند، چرا؟
اقتصاددان هایمان از به لب آوردن لفظ آزادی بیمناکند و زیر نامه ای را امضا میکنند که به هیچ وجه بیانگر باورهایشان نیست، چرا؟

تا ونزوئلا و زیمبابوه و کرۀ شمالی، فقط چند قدم ِمثل همیشه اشتباه دیگر باقی مانده. پرش کردن اقتصاد ایران یا به قعر نابودی پرتاب شدنش، به امضاهای سرنوشت ساز این هفته ها و ماهها بستگی دارد. و مسئولیت آنها که این خطر را دیدند ولی احمدی نژادوار خود را به صدقۀ همگانی و افسانۀ عدالت اجتماعی و مهملات دیگری کاملاً بی ربط به درمان این اقتصاد در حال نزع دلخوش کردند تا احتمال وزیر و وکیل و مشاور شدن خود را به خطر نیندازند، شاید کمتر از حکمرانان و وابستگان وابسته به رانت آنها نباشد.

کمترین درسی که از حماقتها و ساده انگاری ها و سکوتها و دروغهای مثلاً مصلحت آمیز گذشتگانمان می توانیم بگیریم این است که ممکن است روزی فرزندانمان ما را به خاطر نپرسیدن این چراها استیضاح کنند و از شدت شرم ناچار شویم بی مسئولیتی مان را پشت عذرهایی بدتر از گناه پنهان کنیم. بعید است کسی فراموش کند که جمعی از محققان یک کشورِ درست بر لبۀ پرتگاه، جرأت نکردند بر ضرورت آزادی و عقلانیت پابفشارند و وظیفه ای فراتر از توصیۀ صدقۀ همگانیِ سازمان یافته برای خود ندیدند.

https://t.me/AmirrezaAbdolii/