خونه ما تو پادگان نظامی طور بود و همه ساکنین آپارتمان‌های عظیم ده طبقه ساکنین نظامی داشتن، خلاصه زمان جنگ و کلی هم مقررات سختگیران

خونه ما تو پادگان نظامی طور بود و همه ساکنین آپارتمان های عظیم ده طبقه ساکنین نظامی داشتن ،خلاصه زمان جنگ و کلی هم مقررات سختگیرانه،حتی گفته میشد عقیدتی سیاسی ارتش پشت در خونه بگوش ایستاده تا خدایی نکرده صدای ضد انقلاب از کسی شنیده نشه،حالا با این پیش زمینه و نگرانی های مرتبط من باز تکرار کردم بابا امضا نمیکنی که برای بار سوم سرش انداخت بالا،منم چون امضای اون محتویات توی پوشه خیلی برام مهم بود زدم به سیم آخر،دیوانه وار میدویدم سمت راه پله ای که صدا اکو میشد و فریاد میزدم "مرگ بر خمینی " مرگ بر خمینی،بابای بخت برگشته منم با وحشت دنبالم میدوید تا دستشو بذاره جلوی دهنم و من علی مردان خان وار از دستش فرار میکردم و به کارم ادامه میدادم،آخرش این حربه به کار افتاد و بابای مظلومم عین 25 پلوکپی ره امضا کرد.