قرار شد جاهایی که عکاس ایرانی هم باهامه، به عنوان دستیارش در گرفتن فیلم و عکس کمکش کنم. ✌️📸

#سفرنامه_عراق

قرار شد جاهایی که عکاس ایرانی هم باهامه، به عنوان دستیارش در گرفتن فیلم و عکس کمکش کنم.✌️📸

منم البته از خداخواسته قبول کردم. همه یه چیزی یاد میگرفتم، هم یکم از خرج سفرم در میامد.
هرچند تا حالا خرجی نکردم.

روز دوم که با عشایر بودیم، وارد یه عشیره دیگه شدیم که خیلی تعدادشون بیشتر بود.

اول که خواستم عکس بگیرم، اجازه ندادن و گفتن اینجا خانواده زندگی میکنه! ولی یواش یواش باهاشون دوست شدم.

به دوتا از دخترا که خیلی توجهشون جلب شده بود و از پشت کپر نگاهم میکردن، دستبند هدیه دادم و بعد مادربزرگ خانواده اومد جلو و گفت که ازش عکس بگیرم!

اینقدر قیافش شیرین بود که اول بوسش کردم و بعد ازش عکس گرفتم و بهش نشون دادم. گفت: حلو حلو🙃
یعنی قشنگه قشنگه

یهو از کپر دیگه یه دختر دیگه اومد و گفت که دستبند میخواد! منم نداشتم و همونجا شروع کردم براش بافتن.
پدرش اومد گفت : این دختر مریضه، روی این دستبند براش دعا بخون

یاخدا! حالا چه دعایی بخونم اونم به عربی!
اینجا بود که عکاس ایرانی به کمکم شتافت و گفت آیه الکرسی بخون! خداروشکر از اون موقعها یه چیزایی یادم مونده بود...

وقتی براشون توضیح دادم که قبلا بیمارستان کار میکردم ولی الان جهانگردم، رفتن یکی از پسرهای عشیره رو آوردن که توی دعوای عشیره‌ای تیر خورده بود و عصب دستش قطع شده بود.
عکسهای دستش رو اوردن که به انگلیسی بود و گفتن بخون ببین خوب میشه اگر بیاریمش طهران؟!!!

خوندم و گفتم بیارید، دکتر خوب هست و ایشالا خوب میشه.

@misgray