زندگیام را صعود میکنم... لحظههایم را میرقصم... نگاهم را تعارف میکنم...
از تا روستای حدود نیم ساعت با ماشین شاسی بلند راه بود
#سفرگرجستان
از #کازبگی تا روستای #جودا حدود نیم ساعت با ماشین شاسی بلند راه بود.
روستای جودا پیاده شدیم و پیاده روی و کوهپیمایی رو شروع کردیم.
یکم که رفتیم بالا، دیدیم یه هتل درست کردن، با کلی امکانات.
چادر هم میشد زد و از بعضی امکاناتشون استفاده کرد.
یکی برای خودش روی ننو دراز کشیده بود.
چندنفر مسابقه طناب کشی گذاشته بودن.
چندتا پسر زیر دیواره مصنوعی سنگنوردی وایساده بودن و مسیر میخوندن.
دونفر داشتن روی باربکیو کباب درست میکردن.
هرکس سرش به کار خودش بود.
موسیقی باصدای بلند نبود.
عربده و سوت بلبلی و بوق ماشین نبود.
پوشک بچه، کیسه، آشغال میوه و ... جایی نریخته بود.
جلوتر که رفتیم قلهای رو دیدیم زیبا،
تصمیم گرفتیم بریم نزدیکتر و از کمپ بقیه کمی فاصله بگیریم و چادر بزنیم.
هوا عالی، منظره عالی، برای شام هم که با خودمون سوسیس، نون،کچاپ و گوجه فرنگی آورده بودیم.
گفتیم زود بخوابیم تا صبح زود بیدارشیم و بریم سمت دریاچههایی که گفته بودن قشنگه و توی نقشه بود.
صبح زود بیدار شدیم و راه افتادیم به سمت سه دریاچه که رنگهای مختلف داشت.
یکی گفته بود یک ساعت راهه،
یکی گفته بود سه ساعت،
و یکی هم گفته بود از روستای جودا تا دریاچه ده ساعت راهه!!
ماهم از روی تنبلی یک ساعت رو قبول کردیم، یه کاپشن و یه بسته اسمارتیز و یه شیشه عسل ودوتا سیب برداشتیم و راه افتادیم.
حالا برو! برو!
مگه میرسیدیم! حدودا بعد از چهارساعت رسیدیم به قله pass و تازه دریاچهها رو دیدیم که باید یکساعتی رو سر پایینی میرفتیم تا به دریاچهها برسیم.
با توجه به زانوی من و باد شدید، تصمیم کرفتیم برگردیم.
دریاچههای ایران خوشگلتر بودن😅😉
به نودم قول دادم برگشتم یه سبلان و دریاچه تار برم👌❤️
ولی واقعا طبیعت زیبایی بود. جاتون سبز💐
سریع برگشتیم و چادر رو جمع کردیم و اومدیم کازبگی.
وسایلی که کرایه کرده بودیم رو پس دادیم، یه قهوه به قیمت دولاری (یکم گرون بود) خوردیم و بلافاصله یه ماشین جلومون وایساد که میرفت #باتومی!
ما هم میخواستیم بریم شهر وسط یعنی #بورجومی.
از خدا خواسته پریدیم بالا و کلی هم باهاش رفیق شدیم.
به این میگن خوش شانسی در #هیچهایک
@misgray