…. مسیری که امروز پیاده رفتم، فوق‌العاده قشنگ بود و اصلا نمیخواستم تموم شه …

#سفرنامه_عراق

#داستان_گم_شدن_پاسپورتم_در_عراق

مسیری که امروز پیاده رفتم، فوق‌العاده قشنگ بود و اصلا نمیخواستم تموم شه...
جاده باریک، هر دو سمت پر از نخل،
نم بارون، زمزمه بعض از زائرین که برای خودشون میخوندن،
خوراکیای ساده‌ای که روستاییها آورده بودن و به زائرین میدادن.
اصلا یادم رفت پاسپورت ندارم و اینستاگرامم هم غیرفعال شده!

راستی دیروز یه آقاپسر گرگانی بهم پیام داده بود که بهش زنگ بزنم، میگفت سفارت آشنا داره و الانم رسیده کوفه!

شماره عراقیم رو بهش دادم و قرار شد رسیدم کوفه هماهنگ کنیم که با دوستان عراقیش بیان دنبالم و بریم سفارت...

دلم نمیامد اون جاده رو ول کنم و کلی کوچه و خونه بود که دلم میخواست بپیچم توش و بشینم با مردمش حرف بزنم.

رسیدم کوفه و پسر گرگانی اومد دنبال و با دوستاش رفتیم سفارت!

دم در سفارت غوغایی بود و کلی ایرانی جمع شده بودن! داد و بیداد که دینار میخوان، پول دادن، قبض دادن و ...
خیلی وارد این شلوغی نشدم، خیلی وقت بود ایرانی ندیده بودم و از اخبار قیمتها به دور بودم.
از در دیگه سفارت با سیدحیدر که یه پسر عراقی بود رفتیم داخل و بعد از این اتاق به اون اتاق طبق روال ایران، (البته خلوت بود و جوابگو بودن) گفتن فقط جواز خروج میدیم که بیست روز اعتبار داره!!!

منم بعد از کلی دو دلی گفتم میرم کربلا جواز خروج میگیرم که بیشتر وقت داشته باشم برای گشتن😉

حالا بریم یکم بگردیم✌️😎

از اینستاگرام هم هنوز خبری نیست!!

@misgray