زندگیام را صعود میکنم... لحظههایم را میرقصم... نگاهم را تعارف میکنم...
روزهای آخر سفراول.. روزهای آخرم در تلعفر بود و بعدش میخواستم برم موصل و بعد سمت شهرهای کردنشین
#سفرنامه_عراق
روزهای آخر سفراول
روزهای آخرم در تلعفر بود و بعدش میخواستم برم موصل و بعد سمت شهرهای کردنشین.
از یه طرف مدت ویزام هم داشت تموم میشد و متاسفانه هرچقدر اینور اونور کردم نشد ویزام رو تمدید کنم.
میگفتن ویزای زیارتی رو نمیشه تمدید کرد و اگر بیشتر بمونم روزی دههزار دینار جریمه داره و اصلا با ویزای زیارتی نمیشد اینجاها که اومدم، بیام!😅
تصمیم گرفتم فردا برم موصل، ولی اونقدر امروز بارون میامد که نمیشد رفت بیرون و من هنوز تلعفر رو ندیده بودم.
یکم که بارون سبکتر شد به چندتا از پسرهای همسایه گفتم بیاید بریم تا بازار و برگردیم...
اول که قبول نکردن! حالا از من هی اصرار تا اخر سر با تماس تلفنی از سمت ابوزهرا و سفارشات امنیتی و غیره با دوتا پسربچه تلعفری رفتیم یه بازار کوچک سمت خونه!!
هردوتا پسربچه معلوم بود ناراضین و سریع میخوان این گشت شهری اجباری تموم بشه!
چهارتا مغازه رو که دیدیم هی اشاره کردن و گفتن: مِنّا ، یعنی از اینور
و راه خونه رو نشون میدادن!😂
حالا من هی میگم بریم از کوچه بعدی، که یکم بیشترراه بریم میگن: لا، مِنّا!
آخرش سریع برگشتیم خونه و قبل از غروب با خود ابوزهرا گشتی در شهر زدیم.
هرچند اونجا هم نمیشد از ماشین پیاده شم. دوربین رو ازم میگرفت و خودش. پیاده میشد عکس میگرفت.
میگفت مردم حساس میشن!
@misgray