سال‌ها.. سال‌ها بعد، یک روز صبح بیدار شدم و دیدم ناخن‌هایش ناپدید شده‌اند

سال‌ها

سال‌ها بعد، یک روز صبح بیدار شدم و دیدم ناخن‌هایش ناپدید شده‌اند. یادم نمی‌آمد دیشب که مثل هر شب بغلش می‌کردم و کنارِ خودم می‌خواباندمش، ناخن داشت یا نه. یعنی فکر می‌کردم حتماً داشته، ولی نمی‌دانستم ناخن‌هایش کوتاه بوده یا بلند؟ لبه‌ی آن‌ها گرد بوده یا چارگوش؟ آیا به آن‌ها لاک زده بوده یا نه؟ اگر لاک زده بوده، لاکش چه رنگی بوده؟
چشم‌هایم را چند بار باز و بسته کردم و پلک‌هایم را مالیدم، اما فایده‌ای نداشت. ماهِ بعد انگشت‌هایش بند به بند از بین رفتند. اوایل قضیه را جدی نمی‌گرفتم و خیال می‌کردم همه‌اش موقتی است. اما روزی به خودم آمدم و دیدم پوستش آن‌قدر رنگ‌پریده شده است که می‌شود آن‌طرفش را دید. حتی خطوط اصلیِ اندامش هربار به شکلی دیگر در می‌آمَد، شکلی که نمی‌توانستم تشخیص بدهم آیا خودِ اوست یا دیگری. نمی‌دانم، شاید به اندازه‌ی کافی برای ماندَنَش تلاش نکرده بودم. آخرین چیزی که تا همین چند روز پیش از او به یاد داشتم چشم‌هایش بود، ولی الآن حتی نمی‌دانم چشم‌هایش واقعاً قهوه‌ایِ روشن بود یا میشی یا عسلی. فقط همین را می‌دانم که سال‌ها قبل کسی در زندگی‌ام بوده که دوستش داشتم.

#م_سرخوش
@mohsensarkhosh_khatkhatiii