اینجا تلاشهای ادبیام (شامل داستان کوتاه، داستانک، یادداشت، و پاراگرافهای منتخبِ کتابهایی که میخوانم) را به اشتراک میگذارم. گاهی هم موسیقیای که به دلم مینشیند. همراهیِ شما نعمتی است که شاید باور نکنید چهاندازه برایم عزیز است. @mohsensarkhosh
در حیاط نقلی خانهی پدربزرگم، درخت تنومندی است که نامش را نمیدانم
در حیاط نقلیِ خانهی پدربزرگم، درختِ تنومندی است که نامش را نمیدانم. هر سال این موقعهای پاییز که میشود و سوزِ هوا کمکم آدم را آزار میدهد، من منتظرِِ آن اتفاقِ عجیبوغریب هستم.
مادرم میگوید، مادربزرگ و پدربزرگ روز اولِ زندگی مشترکشان، این درخت را وسط حیاطِ خانه کاشتهاند. اما وقتی مادربزرگ سرِ اولین زایمان رفت، درست همین وقتهای پاییز که سوزِ هوا کمکم آزاردهنده میشود، موهای پدربزرگ یکشبه سفیدِ سفید شد.
حالا من و مادر، همراه پدربزرگ، سالهاست این موقعهای پاییز که میشود، یواشکی درختی را که حتی یک برگ زرد ندارد را زیرِ نظر میگیریم. انگار یکشبه پاییز را باور میکند. یک روز صبح که چشم باز میکنیم میبینیم تمام برگهایش زردِ زرد است.
غمگین است، اما چه شکوهی دارد. یکپارچه مثل طلاست.
#م_سرخوش
@mohsensarkhosh_khatkhatiii