اینجا تلاشهای ادبیام (شامل داستان کوتاه، داستانک، یادداشت، و پاراگرافهای منتخبِ کتابهایی که میخوانم) را به اشتراک میگذارم. گاهی هم موسیقیای که به دلم مینشیند. همراهیِ شما نعمتی است که شاید باور نکنید چهاندازه برایم عزیز است. @mohsensarkhosh
سپر کوچک.. سپس به طرف اتاق دوید تا مانتواش را بردارد و برود
سپرِ کوچک
آن شب بعد از اینکه مرد نعرهزنان گلدانِ بلوری را به دیوار کوبید، زن بلندترین جیغهای زندگیاش را کشید. سپس به طرف اتاق دوید تا مانتواَش را بردارد و برود. اما وقتی درِ اتاق را باز کرد میخکوب شد. مرد که دید زن میانِ چارچوبِ در خشکش زده است، آمد و از بالای سرِ او داخلِ اتاق را نگاه کرد. پسرِ هفتسالهشان کنارِ رختخوابِ خواهرِ سهسالهاَش زانو زده و انگشتهایش را در سوراخِ گوشهایِ او فرو کرده بود. دخترک داشت در خواب میخندید.
#م_سرخوش
@mohsensarkhosh_khatkhatiii