سیاه و سفید.. در دورهمی فامیلی، قلیان‌ها برای سومین بار چاق شدند

سیاه و سفید

در دورِهمیِ فامیلی، قلیان‌ها برای سومین بار چاق شدند. رُزیتا سینی به دست آمد و یکی از دو قلیان را گذاشت وسطِ سینی‌ای که در جمع آقایان بود. قلیان دیگر را هم بُرد کمی آن‌طرف‌تر در جمع خانم‌ها. آزیتا گفت: «تو که زحمت کشیدی خواهر جان، خودت هم به دود بیارش».
«من نفس ندارم والا خواهر. خودت که دیدی دیشب تا صبح سرفه می‌کردم».
کامبیز از جمع آقایان گفت: «به دود آوُردن قلیون نفسِ مردونه می‌خواد، بدین بیاد این‌طرف براتون کوکش کنیم».
کتایون جواب داد: «قربون دستت داداش جان، همون دفعه که گرفتی و خاکسترش به ما رسید بسه».
و همه خندیدند. قلیان‌ها به دود آمدند و نیِ‌پیچِ آن‌ها به نوبت دست‌به‌دست می‌چرخید. بی‌بی کلثوم همان‌طور که نی‌پیچ را به نوه‌اش پارمیدا رد می‌کرد گفت: «بیا بگیر ننه، چیه همه‌اش کله‌ات رو کردی تو اون لامصبی؟ چی داره این کوفتی من نمی‌دونم». پارمیدا نی‌پیچ را گرفت و جواب داد: «وا، مامی جون! باز سوزنت رو من گیر کرد؟ خب نگا کن، ببین همه گوشی دستشونه، انگار فقط منم. تازه من مثل هوتی و کامی دنبالِ گیم و چت نیستم که، دارم پی‌دی‌اف می‌خونم».
بی‌بی کلثوم گفت: «ها؟!»
آقا نصرالله، پدرِ پارمیدا جواب داد: «راس می‌گه ننه. دور و زمونه عوض شده. الآنه همه‌چی ایرتنتی شده. با همین گوشیا خریدفروش می‌کنن، پول جا‌به‌جا می‌کنن، درس می‌خونن، کلی فایده داره ننه».
شمسی خانم ادامه داد: «آره والا بی‌بی، من خودم از وقتی گوشی گرفتم هر روز کلللی مطالعه می‌کنم. اصلاً یه مطلبی خوندم که دیگه روزنامه‌ و کتابای کاغذی کم‌کم باید جمع بشن، چون واسه تولید کاغذ برای چاپِ کتاب کلللی درخت رو قطع می‌کنن و به محیط زیست صدمه می‌زنن. ولی با این کتابا و مطالبِ گوشی می‌دونین جون چند مِیلون درخت رو تا حالا تو دنیا نجات دادن؟ تازه...»
نطقِ شمسی خانم تمام نشده بود که درِ بهارخواب باز، و بالاتنه‌ی آقا ماشاالله پیدا شد. پُشتِ سرش دودِ غلیظی داخل آمد و با دودِ قلیان‌ها قاطی شد. آقا ماشاالله از میان چارچوب در گفت: «سفره رو بندازید که کباب‌ها‌ آماده‌ست».
چند دقیقه بعد بساط قلیان جمع، و سفره پهن شده بود. همه دور سفره نشستند و آقا ماشاالله هم کباب‌ها را آوَرد. تازه نشسته بود که بی‌بی کلثوم گفت: «ننه یه آب رو اون ذغالا می‌ریختی حروم نشه».
آقا ماشاالله نیم‌خیز شده بود که شمسی خانم گفت: «ول کن بی‌بی جان، چیزی که زیاده ذغاله».

#م_سرخوش
@mohsensarkhosh_khatkhatiii