راه ‌حل.. مادرم اولین قربانی ننه‌فخری بود

راهِ ‌حل

مادرم اولین قربانیِ ننه‌فخری بود. بعد از مادر، این بلا _گیریم نه به آن شدّت_ سرِ چند نفر دیگر هم آمد. حالا دیگر در خانه‌ی تمامِ اهلِ فامیلِ ما، یک تخته‌سفید با ماژیکِ مخصوصش پیدا می‌شود. آن اوایل که سمعک هم گوش‌های ننه‌فخری را جواب کرده بود، به خانه‌ی هرکدام از بچه‌ها و همسایه‌هایش که می‌رفت، مجبور بودند حرف‌هاشان را روی کاغذ بنویسند. ننه‌فخری می‌خواند و با صدای بلند در گفتگوها شرکت می‌کرد.
‌شبی ننه‌فخری‌ مهمان ما بود. صحبت از عروسِ تک‌پسرِ عمه‌ام شد. مادر که دلِ خوشی از عمه نداشت و پیشِ خودش مرا عروس آن‌ها فرض کرده بود، تا توانست از بینیِ گشاد و لبهای باریک و قدّ دیلاق و صدای تودماغیِ‌ عروس خانم بد نوشت. آخرش هم با «خلایق هرچه لایق» و «آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم» خودش را راحت کرد. ننه‌فخری‌ داد می‌زد و حرف‌های مادر را تأیید می‌کرد و قربان‌صدقه‌ی من می‌رفت.
خلاصه مادر سبک شد و ننه‌فخری‌ رفت.
چند هفته بعد، ما و خانواده‌ی عمو‌ها مهمان عمه بودیم.
در هیاهوی گفتگوی بزرگ‌ترها و بازی بچه‌ها، عمه با صدای بلند رو به مادرم و خطاب به عروسش گفت: «قربون عروس مهربونم برم که از هر انگشتش یه هنر می‌ریزه. دِسِرِ امشبو اون درست کرده. طفلی از ظهر اومده کمک‌دستِ من واسه تدارکِ شام. من که ازش راضی‌ام، حالا در و همسایه و فامیل هرچی می‌خوان پشتِ سرش غیبت کنن. بترکه چشم حسود».
مادرم که نگاه‌ها را متوجه خودش دید، روی مبل جابه‌جا شد و گفت: «خدا حفظش کنه. الهی خوشبخت بشن خواهر جان. نگفته پیداست چه خانم باکمالات و باشخصیت و خوش‌برخوردیه. آخه کی می‌تونه پشت سر همچین گُلی حرف بزنه؟! زبونِ بدخواهش لال. واسه من که عینهو دختر خودمه. پاشو خواهر، پاشو یک ‌مشت اسپند...»
مادر داشت این‌ها را با آب‌وتاب می‌گفت که عمه از زیرِ رومیزی کاغذی بیرون آورد و روی میز کوبید. روی میز که چه عرض کنم؛ انگار با پشتِ دست توی دهان مادر کوبیده باشد. بیچاره مادرم که سندِ انکارناپذیر را با دست‌خطِ خودش دید، حرف توی دهانش ماسید. درجا رنگِ صورتش عوض شد و فقط توانست بلند شود برود داخلِ اتاق، در را روی خودش ببندد و زارزار گریه کند.

#م_سرخوش
@mohsensarkhosh_khatkhatiii