‍ پشت هر مخالفت، موافقت، رنج و اندوه، خشم و فریاد یک انسان یا گروهی از انسان‌ها وجود دارند که مهم‌اند، «قصه‌ای» دارند و باید «قصه‌

‍ پشت هر مخالفت، موافقت، رنج و اندوه، خشم و فریاد یک انسان یا گروهی از انسان‌ها وجود دارند که مهم‌اند، «قصه‌ای» دارند و باید «قصه‌ آن‌ها» را شنید و در تصمیم‌گیری ها حواس‌ مان به آن‌ها باشد. در هر رده سازمانی که هستیم، اگر تصیمات ما، روی زندگی افراد موثر است. باید قصه آنان را نیز گوش کنیم. اینکه بگوییم که شما نمی فهمید و ما برای شما تصمیم می گیریم و ما بیشتر می فهمیم نام دیگر استبداد است.
گاهی اوقات تصمیمی که ما می گیریم و باعث می شود که ده ها کارگاه و کارخانه یک شبه برود روی هوا و بعد هم به راحتی از آنان بخواهیم که مقاومت کنند. این هنر مدیریت نیست.
می توان ساعت ها در مورد اهمیت شنیدن صدای مشتری، صدای مردم و صدای مخالفین صحبت کرد. اما سازوکاری اجرایی برای شنیدن صدای آنان نداشت. ابتکار فوق نشان می دهد که صرفا حرف های شیک زدن در مورد توسعه، دموکراسی و گفتگوی اجتماعی و پاسخگویی و ... فایده ای ندارد باید آن را تبدیل کرد به یک سازوکار/سیستم مشخص برای آنکه اطمینان یابیم ایده های انتزاعی به سازوکارهای زمینی تبدیل می شوند.
ایکاش قصه های پرغصه این مردم را بیشتر و همین امروز بشنویم!

محمد علی فواکه-دکتری مدیریت کسب و کار

@politicalculture