آیا میدانید آرامگاه لطفعلی خان زند بهترین شمشیرزن شرق کجاست؟. آیا امام زاده زید را کسی میداند کجاست؟

آیا میدانید آرامگاه لطفعلی خان زند بهترین شمشیرزن شرق کجاست؟
همان پسر جوان و شاهزاده زيباروی زند كه بیست و هفت سال بيشتر نداشت !!؟
آیا امام زاده زید را کسی میداند کجاست؟ بازار تهران؛؛؛؛!!!
آنجا کسی آرمیده که نامش( لطفعلی خان زند) ميباشد ....!!!!!!!
"در این مکان جوانی دلیر و نیکو سرشت، ابر انسانی از قوم پارس و از نژاد نجیب و غیور لُــــــــــر ؛و مردی از تبار جوانمردان روزگار آرمیده است که در سن بیست و هفت سالگی نابینا و به قتل رسید ..!!
لطفعلی خان زند،شاهزاده غیور ایرانی که اینگونه مهجور و تنها در گوشه این امامزاده دفن شده است و کمتر کسیست که یادی از او در این روزگار تلخ میکند ...!!!
لطفعلی خان پسر جعفرخان زند و هشتمین حکمران سلسله زندیه بود که از سال ۱۲۰۳قمری به مدت شش سال فرمانروایی نمود.
تمام این مدت به مبارزه با رقیبی چون آقا محمدخان قاجار سپری شد.

لطفعلی خان زند که از همان آغاز نوجوانی، همراه پدر در جنگ‌ها شرکت می جست،
تیرانداز و شمشیرزنی دلاور و بی باک بار آمد؛
لطفعلی شاهزاده و آخرین فرمانروای زندیه بود....
وی بسیار پر قدرت، راستگو، درستکار و شجاع و خوش چهره بود ......!!

اسب لطفعلی خان، غرأن نام داشت،
غرأن بر کانالها و خندقهای جنگی به طول 5 تا8 متری به راحتى میپرید ...!!!!
چنانکه ،اگر در قلعه نرماشیر ، پا و دست اسبش را خائنین نمیزدند، به دام قاجارها نمی افتاد..!!!

او دستی هم به شعر و شاعری داشت:

یارب ستدی ملک از همچو منی
دادی به مخنثی نه مردی نه زنی

از گردش ایام معلومم گشت
در پیش تو چه دف زنی چو شمشیر زنی؛


اما در کمال شرمندگی چنین سردار رشیدی از اطرافیانش خیانت دید و در شهر نرماشیر کرمان گرفتار آقا محمد خان قاجار شد ..!!

لطفعلی خان زند ؛ همان کسیکه بسیاری او را بهترین شمشیر زن روزگار شرق می نامند ..!!!!

ناپلئون بناپارت،در مورد جنگاوری و شمشیرزنی این بزرگ مرد لــــــر گفته بود : هر گاه که در میدان جنگ ، این شاهزاده لــــر تبار ایرانی ؛دست به قبضه شمشیر میبرد و به قلب سپاه دشمن میزد،هزار سرباز ،از ترس لطفعلی خان و شمشیرش ، از پیش روی او، پا به فرار میگذاشتند ...!!!

هنگامی که آقا محمد‌خان قاجار به او گفت بر او سجده کند پاسخ داد :
من تنها به خدا سجده می کنم ...!!!!
سپس شاه قاجار دستور داد که اصطبل بانش او را شکنجه کند!!!
فردای آن روز لطفعلی جوان را زار و نزار پیش خان قاجار آوردند.
خواجه قاجار با نیشخند بدو گفت : «هان لطفعلی خان! هنوز هم غرور داری؟»
واپسین شاه زند که دیگر توان سخن گفتن نداشت سرش را بالا برد و با پلنگ دیدگان بدو نگریست و گفت:«من از تو نمی‌ترسم ای أخته فرومایه»
و ,زانو نمیزنم زیرا مردی اینجا نمی بینم..!!
این ایستادگی ؛خان قاجار را به خشم آورد و دستور نابینا کردن او را داد...!!!

وی یکی از افتخارات بزرگ، در ایران زمین است ...!!!
به گفته مورخان ؛جزو سه شاهزاده ای بود که اگر زنده ميماند تاريخ ايران را دگرگون میکرد و در تاریخ بسیار به نیکی از او یاد شده است...!!!

بسیاری از مردم در تهران نمی دانند که پیکر بی چشم او در امامزاده “زید ”در بازار تهران در راسته فرش و قالی فروش ها آرمیده است...!!
که متأسفانه بهش رسیدگی نشده و یک گوشه در یک اتاق کوچک در بسته مانده قرار دارد ..!!

مقبره وی جایی است که حس می کنید هنوز از سنگ قبرش فریادهای مظلومانه مردی شنیده میشود که اگر بود و میماند، نه قاجاری باقی بود و نه تاریخ سیاه فلان الدوله ها و مضحکه الممالکها...!!!
مردی که به تنهایی می ارزد به کل سلسله غرق خیانت قاجارهای بی عرضه و بی جَنَم...!!
حیف و صد حیف که امروز در اینجا حتی یک نوشته به یادبود ابرمرد بزرگ زندیه وجود ندارد...!!
و این وضعیت برازنده او نیست....!!!
صد افسوس که مشاهیر سرزمین خود را نمیشناسیم و حتی آرامگاه باشکوهی هم برایشان نساختیم...!!!
ملتی که تاریخ خود را نشاسدقطعاخسران می بیند..!!!

روح بزرگش شاد و نامش بر تارک سرزمینم تا ابد درخشان باد

@politicalculture