«دریغ‌ها».. پسرم، نمی‌خواهم برایت سخنرانی کنم، نه قصدش را دارم و نه حالش را. (…)

🔻«دریغ‌ها»🔻

🔹پسرم، نمی‌خواهم برایت سخنرانی کنم، نه قصدش را دارم و نه حالش را. (...)

🔸زندگی را در فرهنگ اروپایی هشتاد سال معدل می‌گرفتند و چهل سال را نیمه راه زندگی می‌نامیدند. (...) بر این اساس من به نیمه‌ی راه زندگانی خویش رسیده‌ام اما من نه در فرهنگ غربی که در شرق زندگی می‌کنم. معدل عمر ما خود چهل سال نیست و اگر عمر امثال مرا ملاک بگیری که اساس بر جوانمرگی است.

🔹به هر حال من احساس می‌کنم که دیوارها از پیرامون من دم‌به‌دم، لحظه به لحظه به من نزدیک‌تر می‌شوند. اندک اندک احساس می‌کنم که با پوست تن من مماس شده‌اند، حتی گاه احساس می‌کنم که بر روی سینه‌ام فشار می‌آورند. در پشت هر دیوار کمینی، از هر سایه‌ای خطری و از هر گوشه‌ای توطئه‌ای. این است فضایی که در آن تنفس می‌کنم. (...)

🔸اما بی‌شک هر احساسی و هر روحی و هر موجود زنده‌ای، به خصوص در لحظه‌هایی که بیم خطر و فنا می‌رود و بوی مرگ را استشمام می‌کند، دو گونه احساس و دو گونه خاطره در جانش قوت بیشتر می‌دهد و فضای یادش را سرشار می‌کند: یکی "دریغ‌ها" و یکی "آرزوها". (...)

🔹دریغ‌هایم بسیار است و آرزوهایم نیز بسیار و حرف‌ها بسیار برای گفتن؛ اما من در این‌جا می‌خواهم اساسی‌ترین افسوس‌هایم را و عزیزترین آرزوهایم را در لحظه‌های آخری که احساس می‌کنم، به تو بازگو کنم، در حالتی که تو می‌توانی از این‌ها وصیتی تلقی کنی. (...)

🔸دریغ‌هایم بسیار است(...). اما سخن گفتن از تاریخ، نه مجال‌ش هست و نه حالش. از تاریخ خودم سخن می‌گویم؛ در زمینه‌ای محدودتر و مسائلی عینی‌تر و نزدیک‌تر. از سیدجمال به این سو دریغ‌ها آغاز می‌شود(...). او را تنها گذاشتیم و گذاشتیم تا متهمش کنند، ضعیفش کنند و به سادگی سر به نیستش کنند و به هر حال سخنش، طنین فریادش در فضای این سرزمین نپیچید و از آن پس برای همیشه از یاد برفت.

🔹پس از او در مشروطه. ای کاش به جای آن‌که به تغییر رژیم می‌پرداختیم به تغییر خویش می‌پرداختیم.

🔸پس از جنگ، پس از شهریور [1320] ما - نهضت ملت ما- بیست سال اختناق را که می‌توانست بزرگترین عامل بیداری و آگاهی‌ و حرکت و نجات و سرچشمه‌ی آموزش‌ها و تجربه‌های بزرگی باشد گذراندیم و از آزادی، تنها بازگشت به ارتجاع عصر قاجاری را به نام مذهب، شعار خویش کردیم. زن‌ها را به چادر برگرداندیم و علمایمان را به عمامه و توده‌ی مردم‌مان را به تکیه. (...)

🔹آن‌گاه به سیاست رو کردیم؛ نفت، ملیت، استقلال و نفی امپریالیسم و استعمار غربی. اما ای کاش به جای شعار "نفت"، ما یک شعار "فکر" می‌داشتیم. به‌جای تلاش برای بازستاندن نفت از دست غرب، ای کاش به بازستاندن آن‌چه از نفت عزیزتر است برمی‌خواستیم و آن بازگرفتن ایمان‌مان، آگاهی و اندیشه‌مان و خویشتن انسانی‌مان بود که از ما گرفتند و به دنبال آن خیلی چیزهای دیگر و از جمله نفت را. (...)

🔸اما کار ما، ابلاغ پیام ما ناتمام ماند. (...) می‌ترسم که در این لحظاتی که هر دم مرگ را در پیش رو و پشت سر خویش احساس می‌کنم، آن‌ها در دلم مدفون و انبار شوند اما می‌گویم تا شما، تا شمایان، پیغام را به قیمت انفاق همه‌چیزتان برسانید.


▪️گزیده‌ای از متن علی شریعتی با عنوان «دریغ‌ها و آرزوها»
متن "دریغ‌ها" احتمالاً در اواخر سال 1355 (کمتر از یک‌سال مانده به مرگ شریعتی) توسط خود او روی نوار ضبط می‌گردد.
متن کامل: مجموعه آثار 27، "بازشناسی هویت ایرانی - اسلامی" صفحات 273 تا 278.


🔰منبع: اینکجا - ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه

@religionandsociety