مرجع محتوای تخصصی مطالعات اجتماعی دین: نشستها، همایش ها، پایان نامه ها، معرفی کتاب، مقالات، پژوهشها و یادداشتهای تحلیلی. اطلاع رسانی، تبادل و دریافت مطلب: مریم محمدی اکمل @maryam_mohamadiakmal
️وقتی رضاخان، حارث تعزیه را به خاطر زدن طفلان مسلم کتک زد! زنها هم شروع به تشویقش کردند
♦️وقتی رضاخان، حارث تعزیه را به خاطر زدن طفلان مسلم کتک زد! زن ها هم شروع به تشویقش کردند
عین السلطنه در شرح عزاداری جلوی شمس العماره نوشته است: جلوى شمس العماره در ميدان سه تخت چوبى روى هم روى هم گذاشته بودند. گفتند دست آخر دسته چاله ميدان مىآيد خيمه آتش مىزنند و اموال غارت مىكنند (شبيه عاشوراى 61). دسته جات طهران دراين بين- چندين سال كه من نبودم- تغييرات كرده. اولا از محلى و گذرى به صنفى مبدل شده، هريك از اصناف دستهاى حركت مىكنند، با همان قباهاى مشكى و سينه باز، جز مال چاله ميدان كه محلى حركت مىكند. ثانيا آن اسبها، يدكها، كتلها، طبق هاى چراغ، نعشها، ضريحها تخفيف كلى يافته، بلكه متروك شده. در حقيقت تجملات كم و بر سوگوارى اضافه شده.
▪️آمدن سردار سپه
در اين بين درشكه وزير جنگ رسيد. سر درشكه باز [بود] و پاى خود را روى پا انداخته، قبضه و ته شمشير را هم با دو دست روى پاى خود گرفته [بود]. رسيد به ميدان پياده شد. پس از آنكه به اطراف نظرى انداخته همهجا را تفتيش كرد رفت بالاى آن تختونشست. اولا آنچه صاحبمنصب بود كه براى تماشا آمده بودند از گوشه و كنار متفرق شدند، جز خدايار خان و حاكم طهران كه يكى سمت چپ تخت و ديگرى سمت راست ايستاده بودند. ثانيا تمام دستهجات نظم گرفت و تماشاچيها ساكت و آرام شده مثل آنكه تسمه از پشت همه كشيده شده است و مردم هم مطمئن شدند كه ديگر نزاع و دعوا نخواهد شد.
▪️چوبزدن سردار سپه
دستهجات بزرگ كه اسب و يدك داشتند همه از سمت توپخانه آمده مىگذشتند و مىرفتند بازار. يكى از اين دستهجات طفلان مسلم درست كرده بودند. يك مردكه نتراشيده نخراشيده هم زره و كلاهخود نموده و شمشير و سپر هيكل نموده حارث شده بود. چند تركه دست گرفته و طفلان مسلم را چوب كارى مىكرد. جلوى سردار سپه چوبها را شديدتر نواخت. يكمرتبه سردار از تخت به زير آمد و به سمت آقاى حارث روان شد. حارث به گمان اين كه جايزه خواهد گرفت و از اين چوبكارى سردار خوشش آمده بنا كرد شديدتر زدن كه سردار رسيد. طناب اطفال را از دست حارث گرفته و بچهها را آزاد نمود و آن وقت همان چوبها را گرفته و بنا كرد حارث را چوب زدن.
صداى زنها از هرسمت بلند شد قربان دستت برويم، قربان چوب زدنت برويم. پس از چوبكارى رفت و بهجاى خود جلوس كرد. خدايار خان و محمود آقا خان هم به جاهاى خود.
▪️قمهزنها
بعد دسته نظام آمد. جلو قمهزنها بودند، اما به حكم سردار جزئى زخمى كه زده بودند قمه و شمشيرها را از دست آنها گرفته و با دست توى سر خود مىزدند. ساير قمه زنها هم كه رد مىشدند هركس زيادى زخم به خود زده بود امر مىكردند قمه را از او مىگرفتند. بعد شاگردهاى نظام بودند. همه سرهاى باز، به سر و سينه خود مىزدند. بعد توپخانه بود كه تمام اسبهاى انگليسى توپخانه را يدك و كتل بسته بودند. بعد پيادهنظام، بعد سوارهنظام، همه صاحبمنصبان سرهاى برهنه، همراه دستهجات موزيك به نواى عزا مترنم [بودند] و هردسته نوحه مخصوص مىخواند كه من فقط يك شعر آن را توانستم حفظ كنم.
ز بيداد كوفى و از جور شامى
چكد خون ز چشم نظامى
(خاطرات عین السلطنه: 8/6502)
@religionandsociety