استیت ما از منظر فاصله طبقاتی، توزیع رانت و فساد داخلی اگر قابل تناظر با دستگاه‌های اموی نیست، قطعا شباهت‌های زیادی هم به دستگاه ع

استیت ما از منظر فاصله طبقاتی، توزیع رانت و فساد داخلی اگر قابل تناظر با دستگاه های اموی نیست، قطعا شباهت های زیادی هم به دستگاه علوی ندارد. پس ما چه هستیم؟"

اینجاست که نتواسلامیست ها یا همان صاحبان ساختار مسلط، واجد هیچ الگویی برای قدرت ورزی خود نیستند و لذا درجا می زنند و سعی می کنند بین فسادهای مسلط و دستگاه قدرت ورزی ائمه از طریق خوانش های مغرض تاریخی تناظر ایجاد کرده، وضع موجود را نرمالیزه کنند. این درجازدگی معرفتی نتواسلامیست هاست که به جای فاسدان مختلف اقتصادی و سیاسی، در اغلب موارد مبارزان فساد را به عنوان "خطر امنیت ملی" هویت یابی می کنند و بیش از اینکه جامعه را از منظر کنش حسینی تحلیل کنند زاویه دید ایشان در طرف ساختار قرار گرفته است. این یعنی به جای اینکه خروج های غیرنیهیلیستی و صالح جامعه را به مثابه فرصتی برای اصلاح ساختار ببینند، دیگری را همواره موضوع خطر فرض کرده به جای اصلاح موضوع بيع به تداوم وضع موجود اصرار می ورزند. این البته سرنوشت سیاست بدون الگوست.| البته (نئو )اسلامیست ها همچنان بر مفهوم قیام و یا اصلاحات از حرکت امام حسین اصرار می ورزند، البته قیامی که قبلا انجام شده و قرار نیست دوباره تکرار شود و یا اصلاحاتی که نه از طریق خروج بلکه فتح صندلی استیت قرار است محقق شود. برای همین است که اصول گرایان و اصلاح طلبان و طرفداران معرفتی آنان از گذر از پارادایم عاشورا به مثابه قیام / اصلاح به پارادایم خروج وحشت دارند. حتی بعضی یک قدم جلوتر رفته و در موضع گیری به شدت عجیب، تقریر عاشورا به مثابه خروج را طرفداری از سیاست امویان جلوه می دهند! یا اینکه در اوج فقر معرفتی، آنان مفهوم خروج را به مسافرت و خروج فیزیکی امام از مدینه تقلیل می دهند! سوال این است که مگر خروج در ادبیات کلاسیک عرب به معنی امتناع از بیعت و به چالش کشیدن و تمرد از ساختار نیست؟ اگر خروج واقعا به معنی خروج فیزیکی بود چرا امام یادآوری می کنند که برای جاه طلبی و کام جویی و آشوب گری و ستم گری از شهر خارج نمی شوند، بلکه هدف دیگری دارند؟ پس چرا از قول پیامبر (ص) پافشاری می کنند که "هر کس سلطان سرکشی را ببیند... هیچ مقابله ای با او نکند، نه با گفتار و نه با کردار، بر خداست که او را (در روز قیامت) با آن سلطان ظالم در یک جا محشور کند"؟ و اینکه اگر واقعا خروج به معنی خروج مکانی است پس چرا در سنت نئواسلامیستی به قيام ترجمه شده و می شود؟ و اگر اسناد این احادیث مخدوش است پس ارجاع به آنها برای چیست؟

این البته قابل فهم است چرا که آنچه آنان را در قدرت نگه می دارد، عاشورا به مثابه قیام و کنش اصلاحاتی است، قیامی که قبلا توسط اصول گرایان رخ داده و اصلاحاتی که قرار است اصلاح طلبان آن را از طریق مذاکره به ارمغان بیاورند. وحشت اصول گرایان و اصلاح طلبان از پارادایم خروج برای این است که باید با واقعیت جامعه ای که ساخته اند روبرو شوند، جامعه ای که "شیر"های غیرقابل بيع زیادی در بازارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن قابل رصد است. جامعه ای که اگر اموی نیست. قطعا شباهت های کمی با جامعه علوی و حسینی دارد. البته امام حسین (ع) قیام کننده اصلاح گر، امام حسینی که قبلا قیام کرده ويا الان در حال مذاکره و اصلاح است یک کارکرد روان شناختی مهم به عنوان مکانیسم کنترل اجتماعی دارد و آن این است که موجبات همذات پنداری جامعه با یک شخصیت قربانی را فراهم می آورد و جامعه را به صبر و مماشات و تحمل وضعیت فرا می خواند. در این روایت حسین (ع) قیام کرده الان قربانی شده، و این حسین قربانی بهترین تمثال برای جامعه ایست که در مسیر جستجوی آرزوهای خود قربانی شده است. این جامعه می تواند بر حسین (ع) بگرید و با گریه بر حسین (ع) ضعف های خود را در پوش گذارد، دردهای خود را تسکین بخشد و از همه مهم تر انفعال خود را توجیه کند. جامعه در مواجهه با این حسین (ع) می گوید: "اگر سرنوشت حسین با آن همه عظمتش قربانی شدن در دستگاه یزید بود. پس سرنوشت ما نیز قربانی شدن است. پس تقلا چرا؟ کنش چرا؟ به نظر می رسد بیعت تنها چاره است. " این گونه است که امتناع از عاشورا به مثابه خروج از کنش حسینی دستگاه تخدير و کنترل اجتماعی می سازد و بیش از پیش جامعه فرورفته در مصلحت های زندگی را به بیعت با ساختارهای متنوع و منتشر جامعه مدرن فرا می خواند.

ادامه 👇
@religionandsociety