🔻جامعه شناسی مولانا (قسمت اول) 🔻.. ♦️چرا خورشید مثنوی معنوی بر بام ایران طلوع کرده است؟

🔻جامعه شناسی مولانا (قسمت اول)🔻

♦️چرا خورشید مثنوی معنوی بر بام ایران طلوع کرده است؟

✍️ علی زمانیان

🔹وقتی جامعه به چیزی اهمیت می‌دهد و یا چیزی در نظرش از اهمیت می‌افتد، حتما علتی دارد. وقتی چیزی برایش بدیهی می‌شود و یا از بداهت می‌افتد، نیز علتی دارد، و هنگامی که توجهش را از موضوعی برمی‌گیرد و نگاه خیره‌اش را به موضوع دیگر می‌افکند نیز تابع علتی است. علت و یا عللی در کار است که موضوعی را از برج بلند اهمیت به زیر می‌کشد و یا موضوع دیگری را از پلکان اهمیت بر بالای توجهات برمی‌کشد. آیا تا کنون از خود پرسیده‌ایم چه می‌شود که چیزی که تا کنون برای جامعه پراهمیت بوده است از اهمیت می افتد؟ و یا متقابلا چه می‌شود جامعه به چیزی نگاهی خیره و توجهی عمیق می‌کند؟ و یا نگاهش را از چیزی برمی‌گیرد؟


🔸آیا به این پرسش اندیشیده‌ایم که چرا مولانا و مثنوی ‌معنوی‌اش که در تاریخ ایران، کمتر مورد توجه بوده، اینک این همه مورد توجه قرار گرفته است در حالی که تا همین سه دهه‌ی پیش چنین اقبال و توجهی به معارف بلند مثنوی نمی‌شد. اما امروزه درس گفتارهای متعدد و کلاس های مختلفی در هر یک از مؤسسات و نشست‌ها در باب مولانا برگزار می‌شود. علاوه بر این که جلسات قابل توجهی که به صورت غیر رسمی در جمع دوستان و حتی در محافل‌ خانوادگی به ویژه به مولانا اختصاص داده می‌شود. در هر گوشه‌ی این شهر و دیار، چراغِ مثنوی روشن است و جمعی را گرد نور و گرمایش کشانده است. چرا؟ چرا مولوی (به منزله‌ی یک نشانه)، چنین مورد اقبال قرار گرفته است. چه علل جامعه شناختی در کار است که توجه جامعه را به آن سو کشانده است؟

♦️عللی در کار است که جامعه(و یا دست کم طبقه‌ی متوسط)، چنین عطف توجه به مولانا دارد. برخی از این علل چنین‌اند:

🔹1. اندکی پس از وقوع انقلاب سال 57، و استقرار حکومت فقهی مسمی به حکومت دینی، رویکرد فقهی به دین، فرصت و مجالی برای بروز و ظهور یافت. امکانی فراهم شد تا نگرش و گرایش فقهی به دین، ساختارهای اجتماعی را تصاحب کند و خود را در قالب ساختارها گسترش دهد. گسترش رویکرد فقهی به گونه‌ای پیش رفت که دست کم جا را بر معنویت و مواجهه‌ی وجودی با دیانت تنگ نمود. نوعی ظاهرگرایی(فورمالیسم)، بی نقاب وارد مناسبات سیاسی و اجتماعی گردید و به تدریج، آن کارکرد اساسی دین (که اسپیلکا در کتاب روان شناسی دین از آن یاد می کند)، هر چه بیش‌تر به محاق رفت.

🔸 "اسپیلکا"، معتقد است که دین، در تاریخ، دست کم سه نیاز انسان را پاسخ داده و از این رو حیاتی مستمر یافته است.
اولا، نیاز به فهم جهان، رخدادها و چیزهایی مانند مرگ، تقدیر و ...
ثانیا، نیاز به تسلط بر امور
ثالثا، نیاز به معنا.

🔹"معنا" از اساسی‌ترین نیاز انسان‌ها در طول تاریخ بوده است. معنای رنج، معنای مرگ، معنای هستی و معنای زندگی از جمله‌ مهم‌ترین معناها است. و اما فقه متکفل رفع این نیاز انسانی نیست و آن را تامین نمی کند و اصلا از فقه هم نباید چنین انتظاری داشت. اما وقتی فقها در رویکرد تقلیل‌گرایانه، دین را به فقه و فقه را به یک سری تکالیف، کاهش می دهند و یا با جریان‌های معنابخش معنویت و عرفان مواجهه‌ای سرد و حذفی دارند، لاجرم نیاز به معنا مغفول می‌ماند.

🔹تسلط اجتماعی و سلطنت سیاسی فقه، پس از انقلاب، مسئله‌ی معنا را لاینحل می‌گذاشت و انسان ایرانی را به وادی فقدان معنا می‌کشاند. دکتر‌سروش از جمله معدود کسانی بود که نه تنها متوجه این نقصان و کاستی شده بود، بلکه آفتاب رو به غروب اخلاق را در آسمان اجتماع و سیاست نیز رصد می‌کرد. در نتیجه، از ضعف و سستی معنویت و معنا و غیبتِ مسئله‌سازِ اخلاق هراسان بود. از این رو تلاشی وافر و جهدی بزرگ نمود تا با طرح عمومی آموزه‌های مولانا، اخلاق و معنویت را احیا کند. مثنوی، منبع و مرجعی برای بازسازی عمارت رو به ویرانی معنا و اخلاق، معرفی شد و از این سرمایه‌ی عمیق معنوی بهره جست تا از روند رو به تنزل معنا و اخلاق بکاهد.

🔸در هنگامه‌ی فقه‌سالاری و حضور بلامنازع فقه و فقیهان، انسان ایرانی تشنه‌ی معنا بود. کسانی جام معنای‌شان را از معنویت‌هایی پر می کردند که در این آب و خاک پرورده نشده است و بسیار کسانی دیگر، تمایل داشتند از چشمه ی معنویت و آبشار معنایی سیراب شوند که در سنت فرهنگی-تاریخی این دیار جوشیده است. مولانا و آموزه‌هایش درمثنوی، اقیانوسی پهن و عمیق برای کسانی شد که در آن بحر، شنا را شروع کرده بودند و جام نیازشان را جرعه جرعه از چشمه‌ی معنابخش مولانا برگرفتند. مولانا، بتدریج در محافل و نشست‌ها درخشید و هم‌چنان گسترش یافت.

🔹 امروزه شاهد اوج‌گیری و گسترش توجه به "مثنوی" هستیم، زیرا مولانا چتر معنا را بر سر انسان ایرانی باز کرده است و این نیازش را پاسخ می‌گوید.

(ادامه دارد)

1397/11/10

🔰منبع: خرد منتقد

@religionandsociety