🔻پدیده‌ی «کافی» 🔻. این را حتی مخالفان و منتقدانش هم نمی‌توانند انکار کنند

🔻پدیده‌ی «کافی» 🔻. این را حتی مخالفان و منتقدانش هم نمی‌توانند انکار کنند

🔻پدیده‌ی «کافی»🔻
(بازنشر مقدمه‌ی «کتاب کافی» به‌بهانه‌ی چهلمین سالروز درگذشت شیخ احمد کافی)


✍ محسن حسام مظاهری


[قسمت 1 از 3]


شیخ احمد کافی، یک پدیده بود؛ چه به‌عنوان یک روضه‌خوان و چه به‌عنوان یک روحانی. این را حتی مخالفان و منتقدانش هم نمی‌توانند انکار کنند. اما چه چیزهایی کافی را پدیده کرد؟


1⃣ کافی یک آخوندِ مردمی بود. «مردمی» البته از آن صفات پرابهام و کلیشه‌شده است که باید دقیق معنی شود. منظورم آخوندی است که زندگی‌اش در مثلثِ «مدرِس ـ منزل ـ مسجد» محدود نمی‌شود. آخوندی که لابه‌لای مردم و در متن اجتماع است. معیار این لابه‌لای مردم بودن هم فقط یا لزوماً این نیست که فلان روحانی راننده دارد و با اتومبیل شخصی رفت‌وآمد می‌کند یا سوار تاکسی و اتوبوس می‌شود و خودش می‌رود خرید. معیار مهم‌تری هم هست و آن «دیدن» است؛ دیدنِ مردم. بعضی روحانی‌ها در کوچه و بازار بین مردم هستند، اما مردم را نمی‌بینند. مسأله‌شان مردم نیست. فکر و ذکرشان یا مسایل کوچک‌تر است (مثل مسایل شخصی و صنفی)، یا مسایل خیلی بزرگ‌ترِ فلسفی و کلامی و فقهی. هرچه هست، مردم نیست. تعداد سلام و علیک‌هاشان در طول روز با آن‌ها که نمی‌شناسندشان معدود است و محدود به ادای وجوبِ پاسخِ سلام.
تفاوت امام‌جماعتی که درست دمِ اذان، سراسیمه از راه می‌رسد و مستقیم می‌رود در محراب و نمازش را به سرعت و با حداقل مستحبات می‌خواند و سلام می‌دهد و تعقیبات را هم مختصر می‌کند و عبا را در دست جمع می‌کند و از مسجد می‌زند بیرون؛ با امام‌جماعتی که ساعتی پیش از اذان، از خانه‌اش پیاده راه می‌افتد سمت مسجد و در راه به هر که می‌رسد سلام می‌کند، و پای حرف این کاسب می‌نشیند و به درددل آن پسر جوان گوش می‌دهد و سرپایی به سؤال آن پیرزن درباره‌ی شکیات نمازش پاسخ می‌دهد و همیشه در جیبش شکلاتی برای هدیه به کودکانِ در مسیر هست و بعد از نماز هم منبر می‌رود و حدیث می‌خواند و مسأله‌ی اخلاقی می‌گوید و احکام می‌گوید و تا ساعتی بعدِ منبر هم در مسجد می‌نشیند به گپ و گفت با مأمومین، همین است. آخوندی که تنها یک ساکن از مجموع ساکنان مجتمع مسکونی یا آپارتمانی نیست؛ یک «همسایه» است که اهل محله می‌شناسندش و او هم لااقل تا همان شعاع چهل‌منزل از هر طرف، هم‌محله‌ای‌هاش را به اسم می‌شناسد و از کار و بارشان اجمالاً خبر دارد.
کافی از جنس این آخوندها بود. این را از عکس‌های دسته‌جمعی فراوانی که با افراد مختلف از تیپ‌های گوناگون دارد، و چهره‌های خندان و فضای صمیمی عکس‌ها و دست‌های ناشناسی که مثل یک رفیق چندین‌ساله دور گردنش حلقه شده‌اند، می‌شود فهمید. (همین تورق آلبوم عکس‌های یک روحانی محک خوبی است برای سنجش میزان مردمی‌بودنش.)
*
2⃣ کافی یک آخوندِ اجتماعی بود؛ یک آخوندِ عام‌المنفعه که خوب می‌دانست از یک روحانی مردمی و محبوب، خیلی کارها برمی‌آید. فقط به فکر آنچه بالای منبر می‌خواست بگوید، نبود. به پایین منبر، به کشورش، به شهرش، به مخاطبش، به زنان و کودکان همشهری‌اش، به جوانان محله‌اش، به همه فکر می‌کرد. به دردهاشان، زخم‌هاشان، نیازهاشان. از وجهه و محبوبیتش استفاده می‌کرد برای کارهای خیر. هرجا نیاز به کمک بود و کاری از دستش برمی‌آمد، دریغ که نمی‌کرد هیچ، داوطلب هم می‌شد.
از جمع‌آوري كمك‌ و ارسال برای مردم خشك‌سالي‌زده‌ی سيستان تا کمک به زلزله‌زده‌های جنوب خراسان؛ از اسكان بيش از دو هزار نفر ايراني‌ رانده‌شده از عراق تا کمک مالی به شیعیان و سادات نخاوله‌ی عربستان؛ از احداث درمانگاه در مشهد و گرگان و دهلران و آران كاشان تا عيادت از بيماران و رفتن به ملاقات زندانیان؛ از ساخت و مرمت و تجديد بناي چندين مسجد و حوزه‌ی علميه تا ساخت حمام برای مردم ايلام و ساوه و مهران و دهلران؛ از تشكيل كلاس‌هاي آموزش اصول عقايد براي جوانان دبيرستاني و دانشگاهي تا راه‌اندازی هیئت و مجلس دعا؛ از کمک به خانواده‌های بی‌بضاعت و بدون سرپرست و خرید و ارسال كفش و لباس و برنج و روغن و حبوبات و خاكه ذغال برای فصل سرماشان تا لوله‌كشي يكي از محلات فقيرنشين جنوب تهران؛ هرجا نیازمندی بود، سروکله‌ی کافی هم پیدا می‌شد.
خودش یک‌تنه هم کمیته‌ی امداد بود، هم بهزیستی، هم هلال احمر و هم حتی بسیج و جهاد سازندگی و ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر. وقتی هنوز هیچکدامِ این سازمان‌ها تأسیس نشده بودند.


[ادامه 👇]
http://uupload.ir/files/crjy__20110720_1476341544.jpg


@religionandsociety