🔸روحانیان در جدال با تعارض نقش‌ها.. از روحانیان چه کارکردی باید انتظار داشت؟

🔸روحانیان در جدال با تعارض نقش‌ها

از روحانیان چه کارکردی باید انتظار داشت؟

انقلاب که پیروز شد، روحانیان به سرعت با ورود به سایر نقش‌های اجتماعی جدید و حضور در مناصب مختلف، مانند مدیریت، سیاست, نظامی گری، آموزش، قضاوت و حتی نقش‌های نه چندان درخور و مناسب، دچار تعارض در نقش شدند. تجمیع نقش‌های متفاوت، آن نقش‌ها را به تضاد و نزاع کشاند.
روحانیان به الزامات متعارض نقش‌ها توجه نداشتند و نمی‌دانستند که نمی‌توانند هم زمان، هم روحانی باشند و هم احکام قضایی شدید صادر کنند. روحانی باشند و دیگران را به رحمانیت خدا دعوت کنند اما در خطابه‌های خود در نمازهای جمعه و جماعات، زبان به دشنام و مرگ بگشایند و توجیه گر سیاست باشند. آنان خوشبینانه می‌خواستند نقش‌های متعارض اجتماعی را در یکدیگر ادغام کنند و بازیگر صحنه‌هایی باشند که جمع نشدنی‌اند.
روحانیان هنوز هم نمی‌دانند که نقش روحانی بودنشان به علت تعارض الزامات نقش‌هایی که پذیرفته اند، در حال فروپاشی است. و شاید هم به تجربه دریافته‌اند اما رابطه‌ی مردم با این صنف و طبقه برایشان از اهمیت ساقط شده است. بارِ سنگینی از نقش‌های متعارض را بر دوش می‌کشند، از این رو در کشمکش میان نقش‌های خود، فرسوده می‌شوند. با این همه حاضر نیستند از انبوهی از نقش‌های متعارض خود صرف نظر کنند و کشتی به گرداب افتاده‌شان را از خطر غرق شدن نجات دهنند.

✅ عمومی ترین کارکرد تاریخی روحانیت، "آموزش" بوده است. آموزش سنتی که عمدتا بر منابر وعظ و خطابه بیان می‌شده است. در روزگاران طولانی، روحانیت به منزله‌ی معلمِ تعالیم دینی و شریعت در جامعه ظاهر می‌شده است. کار آنان آموزش‌ بود به قصد این که اعتقادات، تاریخ دین و شریعت و تکالیف دینی را به مردم بیاموزند و آن ها را با دینشان آشنا سازند. گرچه در برخی مقاطع تاریخی، به نحو پنهانی نیز به اجرای برخی نقش‌های دیگر مشغول بوده، اما وجه غالب کاری که روحانیت انجام داده است همین نقش معلمی بوده است.

چالش و بحران از این جا آغاز شد که با پیروزی انقلاب، روحانیت در لباس و نقش ناظم نیز ظاهر شد. ناظمی که می خواست نظم جدیدی پی‌افکند و جامعه را نظامت کند. به ویژه این که نظامت را نه بر اساس روال و شیوه‌ی مدرن که بر اساس و الگوی سنتی دنبال کرد. ناظمی که چوب و فلک در دست، می خواست نظام ببخشد و نظامت کند. نقش ناظم، البته با نقش معلمی چندان سازگار نیست. نمی‌توان به دانش آموزان فرمان داد و محدودشان کرد و با تنبیه آنان را مجبور به رفتارهایی خاص کرد و هم با آن ها از درِ دوستی درآمد و رفیقشان شد و درسشان داد.

اما روحانیت به نظامت عمومی جامعه نیز بسنده نکرد و کارش را توسعه داد. گام آخر را نیز زد تا پروژه‌ی حضورش را تمام کند. این بار قیمومت جامعه را به عهده گرفت. در هیئت قیم جامعه ظاهر شد. سرور و قیمی که خیر و صلاح جامعه را او تشخیص می‌دهد. اوست که معلوم می‌کند چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست. به عنوان مثال، اوست که معلوم می‌کند بانوان آیا می‌توانند به ورزشگاه بروند یا خیر. آلات موسیقی از تلویزیون نشان داده شود یا خیر. حجاب چگونه باشد، پرونده‌ی سیاست خارجی چگونه پیش برود، اقتصاد چگونه باشد و از این قبیل. دامنه‌ی قیمومت و متولی‌گری خود را به عرصه‌های فرهنگی و سیاسی کشاند در حالی که این نقش، اساسا با نقش معلم تاریخی بودنش سازگار نبود. همین ناسازگاری سبب شد نقش معلمی‌اش را از دست بدهد. به نحوی که امروزه کمتر کسی برای آموختن دین و تفسیر آموزه‌های دین به ایشان مراجعه می‌کند.
روحانیت، محال اندیشانه می خواهد جامعه هر سه نقش را از او بپذیرند و از او اطاعت کنند. او را معلم خود بدانند و هم ناظم و هم قیم و متولی امور. در حالی که چاره ای ندارد جز این که فقط به یک نقش اکتفا کند.

✔️ امروزه روحانیت با بحران در نقش تاریخی خود که همان نقش معلمی است روبرو شده است. شاید خود روحانیت نیز این بحران را لاینحل می داند که از خیر معلمی و راهبری دینی گذشته است و قدرت نظامت و قیمومت را بر آن ترجیح می‌دهد.


✍️ علی زمانیان 1397/08/26


@farhangi_e_kian
@religionandsociety