♦️ناهم‌سازی‌ها و ابهامات فلسفی در باب امکان امر دینی:

♦️ناهم‌سازی‌ها و ابهامات فلسفی در باب امکان امر دینی:
نقدی بر کتاب "پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر"

🔻(چکیده‌ی سخن‌رانی محدثی در هم‌آیش 28 و 29 مهر)



به‌منظور آموختن بیش‌تر از بیژن عبدالکریمی، به پاره‌ای ناهم‌سازی‌ها یا ابهامات در اثر ارزش‌مند اخیر وی اشاره می‌کنم، بل‌که این متفکّر شایسته‌ی معاصر رفع ابهام نماید. نخستین ناهم‌سازی ناظر است به دعوت عبدالکریمی به پرهیز از نظام‌سازی و "عدم اسارت در هر گونه نظام حقیقت" و در عین حال دعوت وی به ارایه‌ی یک نظریه‌ی متافیزیکی یا فلسفی و تصریح وی به لزوم برخورداری از "چارچوب متافیزیکی روشن" و لزوم برخورداری از "ایده‌های تاریخی مشترک" و أخذ نظریه‌ی اجتماعی و طرح راه‌بردی و اجرایی از آن. او از یک سو ما را به لزوم پی‌ریزی نوعی وجودشناسی و فهم جدیدی از هستی و فهم تازه‌ای از انسان و جهان فرامی‌خواند و از سوی دیگر، به گریز از هرگونه نظام حقیقت فرامی‌خواند، زیرا خواهی نخواهی این نظام‌ها مانع از گشوده‌گی به حقیقت تعیّن‌ناپذیر خواهند شد.

ناهم‌سازی یا ابهام دیگر مستتر است در دعوت عبدالکریمی به امر فراتاریخی و فراتاریخیّت. گویی او فراموش می‌کند که امر فراتاریخی به‌واسطه‌ی امر تاریخی و صورت‌مند نمایان می‌شود. او به جای بحث از معیارهای تشخیص بحران‌های نظام‌های معرفتی و بحران امر تاریخی، چنان سخن می‌گوید که گویی بدون تاریخی شدن امر فراتاریخی، درک عام و همه‌گانی از حضور امر فراتاریخی امکان‌پذیر است.

سومین ناهم‌سازی یا ابهام ناظر است به اغتشاش در کاربرد مفهوم "تفکر دینی" در اثر اخیر وی. عبدالکریمی از یک سو تصریح می‌کند که تفکر دینی "امری وجودی" است و "نسبتی وجودی با حقیقتی فراتاریخی" دارد و به مجموعه‌ای از باورها قابل تقلیل نیست و از سنخ "خودآگاهی" و "دل‌آگاهی" و "دریافت حضوری" است و از سویی دیگر، بر آن است که "تفکر اصیل و راستین آنجایی رخ می‌نماید که متفکر گام به گام مسیری را که برای رسیدن به نتایج طی طریق کرده است برای دیگران آشکار سازد". به‌عبارت دیگر، او از یک سو تفکر دینی را هم‌چون امری غیرگزاره‌ای (ایمان) تعریف می‌کند و از سوی دیگر، بر آن است که تفکر اصیل به‌نحو گزاره‌ای و آن هم به‌نحو منطقی صورت‌بندی می‌شود. او بر آن است (البته به‌درستی) که نظام معرفتی حاکم بر تمدن غرب کنونی یگانه نظام معرفتی ممکن نیست. در واقع، عبدالکریمی به دنبال یک نظم معرفتی بدیل است. از این رو، تعریف تفکر دینی به امری وجودی با پی‌جویی یک نظام معرفتی بدیل (نظام معرفتی‌ای که دینی است) ناهم‌ساز است یا دست‌کم چنین تعریفی از تفکر دینی نارسا و ناکارآمد است.

ناهم‌سازی یا ابهام چهارم آن‌جا است که صاحب ایده‌ی "گذر از تئولوژی"، از یک سو مدّعی است "به‌هیچ وجه از منظر تفکری تئولوژیک" سخن نمی‌گوید، امّا از سوی دیگر، کاملاً به‌نحو تئولوژیک و نه فلسفی یا متن‌شناختی، متون مقدّس را از متون غیرمقدّس متمایز می‌سازد و از قدسی بودن متون مقدّس دفاع می‌کند و بین "تلاوت" و "قرائت" تمایز قائل می‌شود. او هیچ مبنای فلسفی یا متن‌شناختی و هرمنوتیکی برای چنین تمایزی ذکر نمی‌کند. او البته "قدسیت" متن مقدس را ناشی از "انکشاف امر فراتاریخی" می‌داند اما هیچ معیاری برای تشخیص حضور امر فراتاریخی در برخی متون ذکر نمی‌کند و ادّعای وی دل‌بخواهانه و من عندی باقی می‌ماند. در حقیقت، عبدالکریمی دچار این‌همان‌گویی در باب مقدس بودن متن مقدّس می‌شود: "آنچه کتب مقدس را از کتب نامقدس متمایز می‌سازد حضور نیرومندی از یگانه حقیقت قدسی است که خود را در این متون آشکار می‌سازد". به‌عبارت دیگر، او می‌گوید: متن مقدّس، مقدّس است چون امر مقدس را در خود دارد! "هر متنی که بتواند امر قدسی را حاضر سازد، متنی مقدس است"! عبدالکریمی هم‌چنین به‌رغم ادّعای مکرّر در باب گذر از تئولوژی، به‌نحو تئولوژیک قائل به وصفی فراتاریخی برای نبی می‌شود. (ادامه دارد.) 👇

@religionandsociety