🔻دلیل ارزشمندی ایمان در ادیان ابراهیمی🔻. (معرفت شناسی باور دینی)

🔻دلیل ارزشمندی ایمان در ادیان ابراهیمی🔻
(معرفت شناسی باور دینی)

✍🏻مصطفی ملکیان


🔹شكي نيست كه اديان و مذاهب مخصوصاً اديان و مذاهب ابراهيمي براي ايمان ارزش قائلند؛ يعني ايمان را يك امر مثبت و بي ايماني را يك امر منفي تلقي مي‌كنند. ام الفضائل را ايمان مي‌دانند وام الرزائل را كفر مي‌دانند. حال اگر چيزي بخواهد متعلق امر واقع شود (يا ايها الذين امنوا امنوا) يا متعلق نهي واقع شود (لاتكفروا) بايد امر اختياري باشد. از طرفي اگر كسي مطلبي را قبول نداشته باشد و ديگري براي او برهان بر آن مطلب بياورد و او نتواند در هيچيك از مقدمات برهان او تشكيك كند، در اين‌ صورت اگر بخواهد بدان مطلب معتقد شود، از روي اختيار نيست بلكه از روي جبر است. برهان اگر خدشه ناپذير باشد، نتيجة برهان را شخص جبراً قبول مي‌كند. در آنجا گزينش ميان رد و قبول ندارد.

🔸گزينش وقتي است كه برهان چندان مستحكم نباشد و چيزي كه انسان جبراً قبول مي‌كند فضيلتي ندارد. پس براي اينكه چيزي فضليت داشته باشد، چاره‌اي جز اين نيست كه استدلالي به نفع آن چيز وجود نداشته باشد (اين قول سه قائل بزرگ دارد كه يكي از آنها كركگور است). مي‌گويد ثواب ايمان را از مؤمنان نگيريد؛ اگر اثباتي براي ايمان به خدا و روز جزا وجود داشته باشد پس ديگر كساني كه به اين چيزها معتقدند ذره‌اي ثواب نمي‌برند؛ چون جبراً معتقدند. اگر ايمان تبديل به علم شد اختياري بودنش از دست مي‌رود و باور صادق موجه است. اگر باوري موجه شد ما جبراً آن باور را داريم ديگر نمي‌توان گفت تصميم گرفته ام قبول كنم. اينكه در قرآن متعلق ايمان غيب است معنايش همين است. يعلمون الغيب پارادوكسيكال است، اما "يؤمنون بالغيب" پارادوكسيكال نيست، زيرا اولي يعني مي‌داند چيز پنهان را. چگونه مي‌شود چيز پنهان را دانست ولي مي‌شود به چيز غيب ايمان آورد (عالم الغيب الشهاده در مورد خداست؛ انسانها به شهادت علم دارند و به غيب ايمان ولي خدا به همه علم دارد انا عالم بماعندكم من المغيبات. همچنين در قرآن الفاظي نيز بكار مي‌رود كه يقين و قطعيت را مي‌گيرد: عسي، لعل. يظنون انهم ملاقوا ربهم. حتي در "و بالاخره هم يوقنون" ايقان به كار برده و ايقان با يقين متفاوت است. ايقان يعني الزام عملي. اما اگر برهان ابعادي را روشن نمايد و ابعادي را روشن نكند باز هم جائي براي ايمان باقي گذاشته است.

🔹تا قرن هفتم متكلمان مي‌گفتند كه ايمان مرتبة بعد از علم است وقتي به چيزي علم پيدا كرديم تازه آماده مي‌شويم تا عقدالقلب پيدا كنيم بر آن به ايمان. اما توماس آكويناس به عكس مي‌گويد: ايمان از سنخ علم است ولي مرتبة علم از ايمان بالاتر هست: «همة مؤمنان پس از مرگ عالم مي‌شوند.» در اين دو قول ايمان و علم هم سنخ هستند. كركگور نيز اين دو را هم‌سنخ مي‌داند ليكن مي‌گويد ما اگر به مرتبة علم برسيم ايمان جبري خواهد شد؛ پس بگذاريد مردم ايمان اختياري داشته باشند. وي به‌لحاظ معرفت‌شناسي علم را بالاتر مي‌داند و به لحاظ ديني ايمان را، چون اختياري است. مشكل اصلي اين بوده است كه همة گمان كرده‌اند ايمان امري گزاره‌اي است؛ يعني همان طور كه علم به گزاره‌ها تعلق مي‌گيرد ايمان نيز به گزاره‌ها تعلق مي‌گيرد؛ در حالي كه چنين نيست. در قرآن و روايات تا كنون يك جا پيدا نشده كه ايمان به يك گزاره تعلق گرفته باشد. ايمان به اشياء متعلق مي‌گيرد: (يؤمنون بالله و ملائكته و كتبه و رسله). برخي گفته‌اند ايمان نوعي اميد است؛ برخي گفته‌اند نوعي توكل است و نوعي اعتماد است نوعي تفويض است نوعي عشق همراه با اعتماد است. گزارش اين اقوال در مقالة زير در دائره‌المعارف پل ادواروزFaith & Belief آمده است. اگر چنين باشد مسلماً استدلال، ديگر سودي ندارد چون ايمان از مقوله گزاره نيست. البته در اين‌صورت استدلال ضربه به ايمان نمي‌زند. ايمان يك حال روانشناختي است؛ عقيده به گزاره تعلق مي‌گيرد ولي ايمان نه، من فكر مي‌كنم كه ايمان از مقولة اميد است؛ البته به لحاظ نظري علم بعد از ايمان امكان دارد. فضليت ايمان نيز به لحاظ آثار و نتايج آن است نه صرفاً به لحاظ خود ايمان؛ مثل فضائلي كه بر راست گفتن مترتب است.

🔸مطلب ديگر اينكه ايمان حتماً از لحاظ ديني ذو مراتب است؛ چه مي‌فرمايد: يا ايها الذين امنوا امنوا. لذا ايمان از مقولة علم نيست و آن استدلالات مخدوش مي‌شود.نكته ديگر اينكه ايمان با شك قابل جمع است: "رب ارني كيف تحي الموتي قال او لم تؤمن قال بلي و لكن ليطمئن قلبي." مي‌گويد ايمان دارم ولي اطمينان ندارم؛ يعني ايمان با شك قابل جمع است. مجموعة اين نكات را در مقدمه كتاب مفهوم ايمان تأليف ايزوتسو ترجمة خانم زهرا پورسينا آورده‌ام.


🔰منبع: کانال مصطفی ملکیان

@religionandsociety