بگذارید همین جا این نکته را هم اضافه کنم. روشنفکران دینی به صورت سنتی و شریعتی کلمه دیندار نیستند

بگذارید همین جا این نکته را هم اضافه کنم. روشنفکران دینی به صورت سنتی و شریعتی کلمه دیندار نیستند. این سخنی است که باید گفته شود و کتمان نشود. من این را البته همیشه در باره ی بزرگان گفته ام. ازمن پرسیده اند که مولوی شیعه بود یا سنی؟ پاسخ من به ایشان همیشه این بوده است که بزرگانی مانند مولوی فراتر از تشیع و تسنن یااعتزال و اشعریت قرار دارند. مولوی برای خودش یک مکتب است، یک مذهب است. حافظ هم برای خودش یک مکتب و یک مذهب است. اینها نهنگانی هستند که در برکه خُرد مذاهب نمی گنجند.آن بزرگان محقق اند نه مقلد. وهرکدامشان مسلمانی ویژه خود را دارند . به اصطلاح هایدگر فرد منتشر(das Man) نیستند، یعنی یکی از هزاران نیستند. یعنی ما اسلام ابن سینا داریم، اسلام ملاصدرا وشیخ اشراق داریم و…لوعلم ابوذرّ مافی قلب سلمان لکفّره .به همین دلیل بود که از سوی فقیهان مورد تعرض و تکفیر قرار می گرفتند. در خصوص روشنفکران دینی هم همین طور است. اینجاتجربه ها و باورها انفرادی و شخصی ست. همچون دینداری تجربت اندیش.من اسلام خود وخدای خود و پیامبر خود را دارم. من جزو مسلمانان هستم. ولی در پاره ای از سخنان من چیزهایی یافت می شود که با تشیع ارتدوکس و با اسلام ارتودکس تفاوت دارد. و باکی نیست. نباید قیاس گرفت دین دار بودن روشنفکران دینی را از دیندار بودن روحانیان. فقها، عالمان دینداری معیشت اندیشند. روحانیت معیشت اندیش یک کارخانه دینی ست که تمام محصولاتش کما بیش مانند هم اند. اما در عالَم روشنفکری، در عالم فلسفه و در عالم عرفان، تولید انبوه کارخانه ای نداریم . درعین حال نام اسلام بر همه صادق است مادامیکه همه رجوع به کتاب و سنت می کنند.