غبار غم برود حال خوش شود☘ 📚 #هر_کتابی_ارزش_خواندن_ندارد 🔺 معرفی #کتاب_مفید 🔷️ شرح آثار فلاسفه 🌿شرح آثار #حافظ_سعدی_مولانا و شمس تبریز 🎥 #دکلمه_موسیقی_کلیپ « ارتقاء آگاهی فرهنگی_فکری_فلسفی و بسط عدالت » ؛ادمین: @abibikaran13
خود گفته است که در قرآن هم سخنی بلیغتر و خوشتر از شعر حافظ پیدا نمیشود:
خود گفته است که در قرآن هم سخنی بلیغ تر و خوشتر از شعر حافظ پیدا نمیشود:
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری!
اگر رقابت و هماوردی با قرآن جایز و آزادست که هست، نکتهسنجیهای نقّادانه دیگر هم ممنوع و محرّم نیست. نقد کردن، نه توهین است نه تمسخر، نه شبهه پراکنی نه دشمنی و ریشهکنی، بل رواج خردورزی است و رشد دینشناسی و ارتقاء آستانه تحمّل و مدارای دینی. مؤمنان اگر با مقوله نقد دینی آشتی کنند و فقیهان اگر بر نقد و تنقیح مقولات «مقدّس» صحّه بگذارند (که هیچ منع شرعی ندارد)، آنگاه با دیدن کاریکاتوری زشت و موهن (که البته نقیض نقد عالمانه است) چنان برآشفته نخواهند شد که دکّان روزنامهنگاران را به آتش بسوزانند، یا شکمشان را با خنجر بدرند.
میدانم که از این مقوله بسی دوریم، و «مقدّسات»مان چنان عبوس و محتشم نشستهاند که خیال نقدشان، قوّه واهمهما را میسوزاند، امّا بدانیم که همین پیالههای نقد است که دماغ خرد را تر میکند، و دل قوی داریم که این آیین اگر حقّ است، همان حقّانیت پشتیبانش خواهد بود.
هنوز فقیهان ما در رسالههای عملیه خود مینویسند: «دادن قرآن به کافر حرام و گرفتن آن از کافر واجب است». آنگاه با چنین فتاوایی میخواهیم در دیالوگ ادیان هم دستی گشاده و پایی ثابت داشته باشیم ودرس مدارا وتحمل به مومنان بیاموزیم و به رشد دینشناسی هم کمک کنیم!
سالها پیش که در باب «حوزه و دانشگاه» سخنانی نامتعارف گفتم و باب جرح و ضرب را بر خود گشودم، در آنجا بدین نکته مغفول اشارت کردم که حوزویان فقط به فهم دین و هرمنوتیک متن مقدّس مشتغلاند که کاری نیکوست، اما برتر از فهم هم، کاری هست و آن نقد است و حوزویان تا از فهم نوازشگر به نقد چالشگر عبور نکنند، خدمتشان به دین کمال و سامان نخواهد یافت. طالبان علم که در چنان سپهری از نقد و جدل پرورش می یابند، هاضمهای نیرومند برای فروخوردن خشم و تحمّل جفاها و «شبهه«ها خواهند داشت. جامعه بسته فقهی را به جامعه باز اخلاقی بدل کردن، پادزهر غالب خشونتهاست.
سوم: مسلمانان (و شرقیان) حق دارند مباهی و مبتهج باشند که از نعمت «ناتوانی» و”دولت فقر”برخوردار بودهاند و لذا دستانی نیالوده دارند. بر دامن مسلمانان، نه لکّه استعمار نشسته است، نه یهودسوزی، نه انکیزیسیون، نه ساختن سلاحهای اتمی و شیمیایی، نه پروردن بلشویسم و نازیسم و فاشیسم، نه جنگهای جهانی، نه ویتنام، نه الجزایر، نه …
نمیدانم اگر مسلمانان قدرتمندتر بودند چه میکردند، شاید از این بدتر میکردند و در تباهی بیشتر میغلتیدند. اما بختیارانه و خوشبختانه از نحوست قدرت جستند و این ناتوانی، ننگی برای آنان رقم نزد. گویا سعدی از زبان همه مسلمانان میگفت که:
چگونه شکر این نعمت گزارم
که زور مردمآزاری ندارم
حفظ این عصمت و بکارت تاریخی، فریضه امروزین ماست. اندرز من به امیران ایران همین بوده و هست که سلاح اتمی را نه به سبب تضییقات جهانخواران، بل بهخاطر پاکدامنی سیاست، نخواهند و نسازند. بگذارند آیندگان بگویند که قومی میتوانستند، اما نخواستند”آبروی فقر و قناعت ” را ببرندو زور مردمآزاری داشته باشند وچندان توانا شوند که توانایی عدل و انصاف را از کف بدهند. بگذارند سلاحسازی و سلاحفروشی از آنِ دیگران باشد. قدرت واقعی در کف مردم است و حکومتی که به عدل و انصاف مردم را راضی نگه میدارد، نیرومندترین سلاحها را در اختیار دارد. به قول سعدی:
با رعیّت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین
زانکه شاهنشاه عدل را رعیّت لشکر است
امروز، بازرگانی جنگافزارهای آدمیخوار و مهیب که بشریت را ناامن و بیزینهار کرده است، سودآورترین سوداگری غرب ست. نمیدانم لیبرالیسم مدرن برای این خشونتپروری و خشونتگستری چه عذری میآورد، اما تمدّن اسلامی را که هیچگاه سلاحپروری نکرده است، به ننگ این سودا آلودن، ملامتی اخلاقی و عقوبتی تاریخی در پی دارد. این ماکیاولیسم مسلّح، هرچه باشد الگوی خوبی برای آینده مسلمانان نیست. نگویید قدرت را میپذیریم و با فسادش میستیزیم، «ای قصاب این گِرد ران با گردن است»؛ فکری دیگر باید کرد.
گویا سیاست غرب از دوران روشنگری به این طرف هرچه سکولارتر میشود، خشنتر وضعیف کُش تر میشود. باده قدرت را به اندازه نمینوشد وپاس ضعیفان را نمیدارد. آیا بازگشت اخلاق دینی به صحنه، میتواند مهاری بر این خشونتپروری و ستیزهگری باشد؟
چهارم: پیتر برگر (Peter Berger) جامعهشناس اتریشی ـ آمریکایی، که روزگاری کتاب کلاسیک Sacred Canopy (1967) را نوشت، چندی بر آن بود که آینده جوامع به دست سکولاریزم خواهد افتاد. او سپس با مشاهده احوال جاری جهان و قوّت گرفتن دین و بازگشت نیرومندش به تاریخ، رأی خود را دیگر کرد و به زوال تاریخی سکولاریزم فتوا داد:
The Desecularization of the World (1999)
این بازگشت دریغا که با ابراز هویّت، بیشتر عجین شده است تا با تولید معرفت.
دین سرچشمه سه چیز است: هویت