◾️ نوروز در شعر حافظ. «بخش اول»

#حافظ_پژوهی

◾️ نوروز در شعر حافظ
« بخش اول »

نو بهار است در آن کوش که خوش دل باشی
که بسی گُل بدمد باز تو در گِل باشی

🌿 به روز خجسته و مبارکی گفته میشود که مردم به مناسبت ملی و عرفی و یا مذهبی ،در آن روز جشن و سرور به پا میکنند، نوروز از کهن ترین و مهم ترین اعیاد ایرانیان محسوب میشود، اعیادی مثل عید فطر ، قربان و غدیر از جمله اعیادی هستند که با ورود دین اسلام به ایران به مجموعه فرهنگ ایرانیان افزوده شده اند .

زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی
ازین باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

🌿بالاخره از کوی یار یک چیزی هم می آید که به درد ما هم بخورد، و چه چیز بهتر از باد نوروزی. همین نشان می دهد که باد هم گاهی بد نیست، و برای اثبات این ادعا همین بس که خیلی از ماها عمریست عضو حزبی به همین نام و نشان هستیم. مشکل اینجاست که نشانه هایی را که حافظ برای باد نوروزی در این غزل معرفی می کند، در باطن ما نیست، هر چند در ظاهر ما همچون پرچم عمری است که در اهتزاز است. نخستین نشان باد نوروزی این است که از کوی یار حقیقی می آید. یار حقیقی را چطور باید شناخت؟ با نشانه های دیگری که قاصدِ آن، یعنی باد نوروزی، برای ما می آورد.

☘برخلاف بادی که از سمت افراطیون می آید و طوفان بپا می کند، و برخلاف باد، که سهل است، بخاری هم که از سمت تفریطی ها بلند نمی شود، و سکون ایجاد می کند، نسیم همه-پسندی که آرامش و طراوت و بوی خوش سوار بر آن است، بر طبیعت روح آدمی می نشیند؛ و چراغ دلش را روشن می کند. اگر آدم از نورافکن ها ی مصنوعی و چشم آزار و لامپ های رنگی و کودک-فریب مدد بگیرد، در داشتن و نداشتن، در هر دو حالت عقیم می ماند.

سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

🍃اگر چه حافظ می گوید «سخن در پرده می گویم،» رُک و پوست کنده دارد حرفش را می زند. یعنی حجاب را کنا بگذار! البته حجاب ریاکاری را. مانند گل از غنچه بیرون بیا و خودت را نشان بده. بعضی فتوا داده اند که پیرزنها اگر چادر و روسری بی هوا از سرشان اُفتاد مشکل شرعی ندارد. می دانم حافظ اگر این حرف را می شنید چکار می کرد. در جوابشان غزلی می گفت غزلستان! گل تا گل است باید از غنچه بیرون بیاید، وگرنه همان جور پژمرده و سرانجام گِل می شود. گِل که دیدن ندارد!

میی دارم چو جان صافی و صوفی می کند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی

☘همین می ِ نابِ غزل حافظ را که دعوت به عیش مدام می کند، (نه عیش موقت این دو روزه ی زندگی و پنج روزتعطیلی!) اگر کسی در آن عیبی ببیند، آدم عاقل حق ندارد که غصه بخورد که این بی عقل دیگر کیست که سر راه من سبز شده است؟ حافظ هم که کامل نیست، از خدا که کامل و بی غصه است با دعا می خواهد که بهروزی همچو اویی را با وجود این گونه آدمها به بدروزی بدل نکند. این گونه افراد همچون صوفیانی هستند که پاکی و صافی را فقط در طریقت و شریعت خود می بینند و می صاف ِ حافظ را که مانند روح و جانی که در جسم او دمیده شده پاک است، درک نمی کنند.
@roshanfekridini13.