مقصد و هدفی از پیش تعیین شده گرفته است و گذار او به متن‌ها، صرفا یافتن اصلاعاتی مثبت، هر چند سست برای ادعای خود است

مقصد و هدفی از پیش تعیین شده گرفته است و گذار او به متن ها، صرفا یافتن اصلاعاتی مثبت، هر چند سست برای ادعای خود است. این نکته نشان می دهد که خورجین گنجی چقدر خالی از دانش لازم برای ارزیابی اندیشه است از این رو دست به اتهام و برچسب زدن می برد.

3. و سومین خطای خطای گنجی، خطای سیاسی است.

یکی از دلالت های معنایی مفهوم "شرایط و مقتضیات"، همانا امکان های پیش رو و محدویت هایی است که مرزهای آدمی را تنگ و یا فراخ می کند. و البته بدیهی است که زیستن در جغرافیایی با امکان های کم و با انواع محدودیت ها، با زندگی در امکان ها و مقدورات در فضای باز، بسیار متفاوت است. کنشگر، لاجرم در محدوده های از پیش تعیین شده زندگی می کند و توانایی اش توسط مرزها و محدودیت هایی که قدرت حاکم برای او در نظر می گیرد، پایان می گیرد. از این رو زیرکی و هوشیاری بسیار می خواهد که کنشگر و متفکر، آن گونه گام بردارد و سخن بگوید که نه تنها بتواند ایده هایش را با دیگران در میان بگذارد و به کنش هایش ادامه دهد، بکه قادر باشد چیزی بر امکان موجود بیفزاید. زمین بازی را وسیع تر و سقف سانسور را با تدبیر و تعقل، کم رنگ تر کند. امکان افزایی و فرصت ایجاد کردن، خرد عملی و بینش عمیق می خواهد.

آن چه در فراز و نشیب زندگی گنجی می توان ملاحظه کرد، (بدون آن که بخواهیم دردها و رنج هایش را نادیده بگیریم)، گونه ای از فرصت سوزی و تخریب امکان هایی است که با سرسختی کسان دیگر به دست آمده است. فارغ از صحت و سقم ادعای فرقه سازی از سوی سروش، گنجی با نادیده گرفتن مقدورات و فضا و امکان های داخلی، کار را بر همه ی دیگران نیز تنگ تر و سخت تر می کند. همین اندک نسیمی هم که از پنجره ی نیمه باز، گاهی وزیدن می گیرد، با مدعیات آشفته ی گنجی از ما دریغ می شود. از این رو گنجی، مثال اتم امکان سوزی است که در نهایت دامن خود او را نیز می گیرد. به یاد داریم در سالهای پر رنچ 88 به بعد، گنجی در هیئت تحلیلگر در یکی از رسانه های غربی ظاهر شد و موضوع موهوم بودن امام زمان و مهدویت را مطرح کرد. خارج از این که چه دلیلی بر طرح این موضوع مترتب بود که در میانه ی آن فضا، چنین موضوعی مطرح می شود، آن سخنان، از سوی برخی رسانه ها و گروه های داخل بهانه ای برای ایجاد تنگناهای بیشتر و ترساندن توده ی مردم گردید. کسانی در داخل با علم کردن سخنان گنجی به عنوان یکی از روشنفکران دینی، کار را برای همه روشنفکران دینی صعب و دردناک تر کردند. و چه تلاش مضاعفی می شود که گنجی را نماد روشنفکری دینی در ایران قلمداد کنند.

ادعای فرقه سازی از سوی گنجی، نیز از آن دست سخنانی است که استعداد بالایی در دستاویز قرار گرفتن برای حاکمان دارد. باید منتظر بود از این پارچه زمخت و ناپسند، چه قباهایی برای دیگران دوخته خواهد شد. گنجی (در صورتی که در سخنانش صادق باشد و چیزی در پس و پنهان طرح چنین موضوعی نداشته باشد)، دست کم با این نوع سخنان و تندرویی های نامعقول، نشان می دهد فاقد زیرکی و هوشیاری لازم برای کنشگری در این وادی است. زیرا او نه تنها بر امکان زیستنی آزادتر در این مرز و بوم برای ما نمی افزاید، بلکه با طرح چنین ایده های نافرجام و ناموجه، همین اندک فضا را چنان تیره می کند که راه تنفس ما بند خواهد آمد. خطای سیاسی گنجی این است که نمی داند با طرح چنین مباحثی، مسیر سیاست را از این که هست مه الود تر و سخت تر می کند.

سروش را باید امکانی برای اندیشیدن ارزیابی کرد. فرصتی برای بازخوانی گذشته ای که باید مورد بازبینی و نقد قرار گیرد. پنجره ای است به سوی طرح مسایلی که بر روی هم تل انبار شده است. البته ایده ها و اندیشه هایش می تواند و باید مورد سنجش قرار گیرد و از صافی نقد بگذرد. اما چنین می یابم که برچسب زدن به یکدیگر، راه سنگلاخی نقد را هر چه بیشتر صعب العبورتر خواهد کرد و همین اندک تامل را به وادی تهمت ها و اتهام ها آلوده می کند.
علی زمانیان