برای موضوعات سخنرانی‌های بعد تا در مورد آن‌ها مفصلتر سخن بگویم و شرح کافی بیاورم …اما علاوه بر سخن گفتن در مجامع ایرانی سخن گفتن د

برای موضوعات سخنرانی های بعد تا در مورد آن ها مفصلتر سخن بگویم و شرح کافی بیاورم .

اما علاوه بر سخن گفتن در مجامع ایرانی سخن گفتن در مجامع آکادمیک امریکایی و اروپایی هم بخشی از فعالیتهای من در سال گذشته بود که به پاره ای از اهم آن ها اشاره می کنم و امیدوارم که در پیشگاه حق وخلق پذیرفته باشد .

سال ۱۳۹۰ را چنانکه به یاد دارم با ۳ سخنرانی پیاپی در دانشگاه استنفورد در ایالت کالیفرنیا آغاز کردم؛ تحت عنوانِ « طبیعت و شعر مولانا». خوشبختانه استقبال ایرانیان بسیار خوب بود و اکنون همه ی آن سخنرانی ها روی سایت من هست.

در این سخنرانی ها، کوشیدم توضیح دهم مولانا که گویی همیشه در آسمانها سیر می کرده است، رابطه ی نزدیکی با زمین و طبیعت و مردم داشته و ملاحظات خود را در باب طبیعت دستمایه ای می کرده است تا از آن ها نکته های عرفانی و معنوی بیاموزد و بیاموزاند: نگاهی که مولانا به آب، به نور، به دریا، به رودخانه، به درخت، به انار و سیب و امثال اینها داشته و نکته هایی را که از دل آنهابرآورده است، کوشیدم که ازدفترهای شش گانه مثنوی و همچنین دیوان شمس، استخراج کنم و در اختیار شرکت کنندگان بگذارم ….

از پس سخنرانی هایی که در دانشگاه استنفورد کردم، یک سخنرانی هم به زبان انگلیسی درباره مولانا برای مستمعان غیر ایرانی داشتم که در انجا بیشتر تاکید من معطوف به این معنا بود که «مولوی به چه کار امروز ما می آید؟» و چگونه می توانیم از تعلیمات او برای زندگی در جهان معاصر استفاده کنیم. مولانا کسی نیست که ما فقط او را تجلیل و تقدیس کنیم. حرفی برای گفتن دارد آن هم برای همه زمان ها و مکان ها و لذا باید این حرف ها راشنید، به گوش جان باید شنود و از آن ها بهره برد. اینکه می گوییم مولانا آموزگار عشق یا پیامبر عشق است به چه معناست؟ این که می گوییم مولانا مکتب تصوف عشقی را بنا نهاد به دنباله ی مکتب تصوف خوفی که غزالی بنیان گذار ان بود به چه معناست؟ و ما ازهر یک از این بزرگان چه بهره هایی میتوانیم ببریم .

کتابهای مولوی، امروز غذایی برای روح ماودرسی برای زندگی و حیات ماست. هم از بلاغت و جزالت گفتار او استفاده می بریم و هم از عمق آموزه های او . این ها بر بصیرت ما می افزاید و زندگی را برایمان معنادارتر و عمیق تر و هدف دارتر می کند.باری در خصوص این معانی نکته هایی را که از مولانا آموخته بودم با مستمعان درمیان نهادم.

همان هنگام که در کالیفرنیا بودم دعوتی هم از دانشگاه برکلی داشتم برای یک سخنرانی در باب تشیع . عنوان اصلی سخنرانی من این بود :« تشیع محتاج رفرم» . در آن سخنرانی کوشیدم روشن کنم تشیع که در طول تاریخ خود یک فرقه اقلیت بوده است، این اقلیت بودن چگونه سایه خود را نه فقط بر شیوه زندگی بلکه بر شیوه اندیشگی شیعیان افکنده است. اقلیتهاعموما به احوال ویژه ای دچار می شوند که این احوالِ ویژه را باید شناخت :اقلیتها بیش از دیگران به دنبال ابراز هویت و احراز هویتندو می کوشند تافرق و تقابل خود را با دیگران بزرگ و پر رنگ کنند تاهویت خود را از دست ندهند، تابقای خود را تضمین کنند و نیز برای اینکه دچار بحران هویت نشوند. و چنین عزمی و چنین انگیزه ای نه تنها درنحوه رفتار سیاسی آن ها تاثیر می گذرد، بلکه درنحوه تفکرشان هم تاثیر می گذارد. همین تقابل که میان اقلیت و اکثریت ایجاد می شود، رفتارهایی را که گاهی عاقلانه و حکیمانه نیست ، حتی گاهی اخلاقی هم نیست، براقلیت تحمیل میکند. اشاره من خصوصا به پدیده زشتِ «لعن» صحابه بود که درمیان شیعیان جاری بوده و هست . البته خوشبختانه می شنویم که در ایران معاصر پاره ای از رهبران دینی و مذهبی ، پیروان شیعی را از لعن بزرگان اهل سنت باز داشته اند. این اقدام نیکویی است اما اقدامی است که بسی دیر امده است و بسی پیش از این باید صورت می گرفت و شیعیان از رهبران خودمی آموختند که با اکثریت باحرمت بیشتری رفتار کنند. من نمی گویم که از جانب طرف مقابل هم چنین نشده است اما نباید رفتار ما عکس‌العمل رفتارغلط دیگران باشد.

متاسفانه نه تنها عوام شیعه این کار را می کردند ، بلکه علمای شیعه هم این کار را می‌کردند ومیکنند،حتی زیارت هایی راهم که برای امامان و خصوصاً برای امام حسین تدوین کرده اند، متضمن این گونه لعن ها و نفرین فرستادن هاست. باید دراینجا عرض کنم من با اینکه آدمی کار بد را محکوم کند، مخالف نیستم. نه تنها مخالف نیستم بسیار هم موافقم؛ به هر حال کار بد باید تقبیح شود؛ اما اینکه به بهانه ی تقبیحِ کاری های بد، به شخصیتها و مقدسات دیگران هم بی احترامی کنیم و به انان زخم بزنیم و دشمنی شان را برانگیزیم؛ کار ناروا و ناصوابی است. ما متاسفانه اکنون می بینیم که فی المثل در کشور پاکستان گاهی چه نزاع های شدید فرقه ای بین شیعه و سنی که در نمی گیرد. دراینجا خاطره ای را نقل کنم. سالها پیش در لندن، در جلسه ای همراه با تعدادی از روحانیان و من جمله مرحوم آیت الله معرفت شرکت