من در اینجا باز باید با مفروضات پرسش شما مخالفت کنم. دین چیست که آب برود یا رشد کند و فربه بشود

من در اینجا باز باید با مفروضات پرسش شما مخالفت کنم. دین چیست که آب برود یا رشد کند و فربه بشود. یک نوع اسانسیالیزم نامقبول در دل این مفروضات نشسته است. دین یک رودخانه جاری است. همین تاریخیت عین دیانت است.گلوله برفی نیست که روشنفکران دینی از ان بکاهند و یا بر ان بیافزایند. این رود در سیر تاریخی خود به منازلی و مراحلی میر‌سدو اکنون به مرحله مدرن و روشنفکرانه ی خود رسیده است. روشنفکران دینی از غزالی چه کم دارند؟ از فخر رازی چه کم دارند؟ مگر آنها دین را به صورتی خاص وبا پیش فرضهایی خاص تفسیر نکردند؟ مگر با دانش های بیرونی خودشان آنرا ملایم نکردند؟ حال همین کار را روشنفکران دینی انجام می‌دهند. چه معنی دارد که بگوییم دین بسته یی ثابت است و مقدار و وزن معین دارد و آنگاه کسانی آمده اند ومیخواهند آن را لاغر یا چاق کنند. ؟کافیست به سیر تاریخی دین نظر کنیم تا چنین تصوری نکنیم.