غبار غم برود حال خوش شود☘ 📚 #هر_کتابی_ارزش_خواندن_ندارد 🔺 معرفی #کتاب_مفید 🔷️ شرح آثار فلاسفه 🌿شرح آثار #حافظ_سعدی_مولانا و شمس تبریز 🎥 #دکلمه_موسیقی_کلیپ « ارتقاء آگاهی فرهنگی_فکری_فلسفی و بسط عدالت » ؛ادمین: @abibikaran13
افکندن میان قبائل عرب.. هیچ سرزمینی در آن عصر از آن کسی نبود
افکندن میان قبائل عرب.
فتوحات مسلمانان پس از درگذشت پیامبر رنگی از جهاد نخستین و نشانی از حیات و همبستگی تازه اعراب و سازگار با مشی و مرام عموم جهانداران بود. هیچ سرزمینی در آن عصر از آنِ کسی نبود. هنوز دولت ـ ملّت از مادر تاریخ نزاده بود. شاهان و امپراتوران به هر جا لشکر میکشیدند و ظفر مییافتند، آنجا را از آنِ خود میکردند. مردم رعیّت پادشاه بودند، نه شهروندان آزاد. سرزمینها دستبهدست میشد و مساحت کشورها به تبع هزیمت و ظفر شاهان، قبض و بسط مییافت. کشور مصر را که اعراب فتح کردند، قرنها قبل کمبوجیه پادشاه ایران فتح کرده بود و عراق که قرنها بعد ،از آنِ ترکان عثمانی شد قبلاً از آنِ ایرانیان بود و قس علیهذا. و البته در این فتوحات شرارتها و شقاوتهایی میرفت که شهوت و غضب آدمیان در آن نقش عمده داشت. شاعری حکیم چون سعدی که در دل چنان دورانی میزیست، و غارت مغولان را به چشم دیده بود و هجوم محمود غزنوی به هند را هم در تواریخ خوانده بود، نه فتح و ظفر غازیان را مذمّت میکرد، نه مردمان را به شورش میخواند، بل همواره روی سخنش با پادشاهان بود که با رعیّت به عدالت رفتار کنند و آسایش و رضایت آنان را بخواهند که:
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
و خواب بلکه مرگ ظالمان را به دعا میخواست تا دمی کمتر ظلم کنند:
ظالمی را خفته دیدم نیمروز
گفتم این فتنه است خوابش برده بِه
آنکه خوابش بهتر از بیداری است
آن چنان بد زندگانی، مرده بِه
باری در این دوران تأسیس وماقبل ارتودوکسی که به تقریب یک قرن درازا یافت، و اوج آن در دوران عبدالملک مروان، سلطان مقتدر اموی بود، مجاهدان دست برتر را داشتند و حرف اوّل را میزدند. آنان محافظان طفل نوپایی بودند که از همه سو در محاصره و تهدید بود و بیم هلاکتش میرفت. در صدرهمین دوران بود که قرآن مجاهدین را بر قاعدین برتری میبخشید و شهید برترین لقب و نشان افتخار هر مسلمان بود. حتی زهد و صبر و قناعت و … که بعدها از ارکان اخلاق اسلامی شدند، در دل همین فضای جنگی و چریکی روییدند، و ادب این مقام بودند. یک مجاهد حربه بر دوش، چگونه میتوانست اهل رفاه و عشرت باشد و به ثروت و مکنت بیندیشد؟ درین دوران ماقبل ارتودوکسی همه چیز سیّال بود از مرزهای جغرافیایی گرفته تا معنی کفر و ایمان، و حدود حلال و حرام، و مفهوم توحید وصفات و کلام باری و…
وقتی نوبت استقرار در رسید و مسلمانان از تهدید مهاجمان برآسودند و خانۀ امنی برای خود ساختند و صاحب ممالک تازهای شدند و مدیریت اراضی مفتوحه به گردنشان افتاد، اصحاب قلم رفتهرفته جای اصحاب سیف را گرفتند (به تعبیر ابنخلدون) و فقیهان و محدّثان سر برآوردند و به تبیین قواعد کشورداری و تدوین احکام حلال و حرام، و حقوق و تکالیف و نحوه معیشت مؤمنانه پرداختند. در تناسب با روح عصر و مقتضای دوران، اینجا وآنجا روایاتی رواج یافت که گویا پیامبر فرمودهاند که «مرکّب قلم دانشمندان از خون شهیدان برتر است» یا «از جهاد اصغر بازگشتهایم و به جهاد اکبر میرویم» و امثال آن. یعنی مجاهدان و شهیدان نقش تمدّنساز خود را اینک به عالمان میسپردند تا هویّتی امنیّتیافته و جاافتاده را با معرفت و مدنیّت بیامیزند و جسم و جانش را فربه کنند. در قرون دوم و سوم وچهارم هجری است که فقیهان شأن برتر مییابند و تدوین کتب فقهی و حدیثی رونق مییابد و مُلکداری بر «احکام سلطانی» بنا میشود و مسلمانان با تکیه بر اقوال فقهی، معیشت دیندارانه خود را نظم و سامان میبخشند، و قانون به پریشانیها خاتمه میدهد. مدارس فقهی و کلامی پدید میآیند و فقیهان و متکلّمان بزرگ درمیرسند وارتودوکسی را استوار میکنند. ترجمه رسالات یونانی آغاز میشود و مسلمانان از دیگر ادیان و فرهنگها، علم و فلسفه و سیاست میآموزند و ذخیره فرهنگی خود را غنی میکنند.
پس ازدورانهای جهاد و قانون ونظم بخشی جامعه مؤمنان از درون و برون، آنگاه دوران سوم یعنی دوره طلایی فلسفه و عرفان و شعر و ادب و هنر درمیرسد که حاجات لطیف و ثانویه بشرند و آدمیان عادتاً در امن و فراغ به سراغشان میروند. این دوران که پرورنده و پرورده فارابی و ابنسیناوناصرخسرو و فردوسی و غزّالی وسهروردی و خواجه نصیرطوسی و سعدی و مولوی و … است، کمابیش تا هجوم مغولان ادامه مییابد و پس از آنست که دوران ناکامی و انحطاط این تمدّن آغاز میشود و مسلمانان به «تعطیلات تاریخ» میروند و اینجا و آنجا جز تک ستاره هایی چون صدرالدین شیرازی در آسمان فرهنگ به چشم نمی آیند.
عبدالرحمن ابنخلدون تونسی و شمسالدینمحمّد حافظشیرازی که هر دواز فرزندان قرن هشتماند واز معاصران تیمورلنگ،در دوسوی عالم اسلامی این فروپاشی و سراشیبی را به نیکی دیده ودریافته بودند که یکی در فلسفه اجتماعی خود (در کتاب العبر و دیوان المبتداء و الخبر…) انحطاط دول و ملل را تئوریزه میکند و دیگری در اشعار آبدار خود از تباهی