غبار غم برود حال خوش شود☘ 📚 #هر_کتابی_ارزش_خواندن_ندارد 🔺 معرفی #کتاب_مفید 🔷️ شرح آثار فلاسفه 🌿شرح آثار #حافظ_سعدی_مولانا و شمس تبریز 🎥 #دکلمه_موسیقی_کلیپ « ارتقاء آگاهی فرهنگی_فکری_فلسفی و بسط عدالت » ؛ادمین: @abibikaran13
و معرفت و نجات. موازنهای معقول میان هویت و معرفت، شرط دلربایی و مقبولیت هر دیانت است
و معرفت و نجات. هم هویّتی ستبر و غرورآمیز به پیروان میدهد، هم معرفتی یقینآور به مبدأ و معاد، و هم وعدههایی شیرین در باب نجات و رستگاری واپسین. موازنهای معقول میان هویّت و معرفت، شرط دلربایی و مقبولیت هر دیانت است. مسلمانان پس از تجربه قرنها ناکامی و استعمار، اینک به فکر بنای مجدّد معرفت و عزّت خویشتناند و در این طریق گامهای بلند برداشتهاند. مجدّدان و مصلحان دینی، دستکم یک قرن است که به بازاندیشی و بازسازی معرفت دینی مشغولاند و کامیابیهایی حاصل کردهاند، اما صدای فرخنده معرفتآموز آنان، در میان غوغای بلند هویّتاندیشان، کمتر به گوشها میرسد: یکی غوغای سنّت و دیگری غوغای سلفیگری و نابگرایی. از یک طرف، سنّتگرایان با تمسّک به دستاوردهای غربال ناشده تاریخ و تمدّن اسلامی، از رویارویی با اندیشههای جدید سرمیپیچند و به «آنچه خود داشت» قناعت میکنند و میکوشند تا «از بیگانه تمنّایی» نکنند و بر پای چوبین بیتمکین خود بایستند و «دین عجایز» پیشه کنند و مبتلا به بیماری «غربزدگی» نشوند، و از سوی دیگر نابگرایان و سلفیاندیشان، در خیال محال بازگشت به «دیانت ناب نخستین» و «اسلام ناب محمّدی»اند و میخواهند جنینی را که هزار و چهارصد سال از زاده شدنش میگذرد و بلوغ و تکامل تاریخی یافته و هویّت و تشخّص حاصل کرده است، دوباره از زهدان تاریخ درآورند و آن بذر نخستین را که اینک درختی برومند و تنومند شده، از نو کشف کنند و دوباره در خاک تاریخ بیفشانند. «چههاست در سر این قطره محالاندیش؟» و همین محالاندیشیهاست که راه به خشونت میدهد. هویّتی که بر پایه معرفت ننشیند، و تنها و تنها به گذشته «پرافتخار» خود بیندیشد و با داغ انحطاط بر پیشانی، و زخم استعمار در پهلو، به عزم انتقام و سروری برخیزد، چارهای ندارد جز اینکه خشونت ورزد و هویّت را به مصاف معرفت برد و پارگی معرفت را به سوزن هویّت رفو کند و گمان باطل ورزد که لافِ غرور و عزّت زدن و باد در آستین ژنده هویّت افکندن، به او قدرت هماوردی با علم و صنعت وسیاست مدرن را خواهد داد!
اینکه کسی بودهایم و لذا اینک هم کسی هستیم، حجّت موجهی نیست، باید بکوشیم دوباره کسی بشویم. و این کوشش، نه از طریق کافرکشی و خلافتطلبی و امّتسازی (که همه مؤلفههای هویّتاند) به ثمر میرسد؛ بل با معرفتورزی و اندیشهپروری و نقد و بازسازی فکر دینی و داد و ستد با پهلوانان فکر و فضیلت بشری پیش خواهد رفت. نه قناعت به آنچه داریم، نه بازگشت به آنچه بودیم و نه کشیدن سلاح وکشتن مردم بی گناه و بی پناه، هیچکدام جهانیان را قانع نخواهد کرد که ما کسی هستیم. هویّتی فربه در کنار معرفتی لاغر، تصویری کوژ و مضحک از ما خواهد ساخت. با دو پای سالم و موزون میتوان دوید و با دو بال سالم میتوان پرید، اما با دو پای لنگ فقط میتوان لنگید. مولانا فرمود:
چون که سرکه سرکگی افزون کند
پس شکر را واجب افزونی کند
حالا که جاهلان و کژاندیشان به نام دین سرکه میریزند و ترشی میکنند و خلقی را به عذاب میافکنند، نوبت و تکلیف عالمان است که شکر بیفشانند و عسل بریزند تا جهل جاهلان را خنثی کنند. عالم اسلام محتاج نواندیشان دلیری است که به مؤمنان بیاموزند، عشق کافی نیست، عقل هم لازم است. امر دین عظیمتر از آنست که فقط به عاشقان راستین سپرده شود، چه جای عاشقان دروغین! عاقلان هم باید تکلیف خود را ادا کنند و عشق گرم مهاجم را با عقل سرد ملائم درآویزند و بیامیزند.
پنجم: تمدّن و فرهنگ اسلامی،در منحنی سیر خویش چهار دوران کلان را سپری کرده واینک در آغاز دورۀ پنجم است. این ادوار،با تسامح و تداخل، به نوبت چنیناند: دورۀ تاسیس و جهاد، دورۀ نظم و قانون، دورۀ هنر و فلسفه و عرفان، دورۀ ناکامی و انحطاط و سرانجام دورۀ بیداری.
دوران نخست، دوران تأسیس بود. اسلام در میان اعراب قبیلهنشین تولد یافت که در جنگ و جدال دائم بودند و فقط چهار ماه «حرام» را برای توّقف جنگها و امنیت تجارت، برگزیده بودند که همان حرمت را هم گاه میشکستند و به نزاع و ستیز برمیخاستند (به گفته قرآن: یحلّونه عاماً و یحرّمونه عاماً).تنازع دائم برسر بقاء به این قبائل آموخته بود که «حمله بهترین دفاع ست». پیامبر نیز به حکم زیستن درحصار تهدیدات دائم، از همین اصل پیروی میکرد و وقتی قدرت گرفت، علاوه بر دفاع، به حمله هم دست برد تا از حملات محتمل در امان ماند و آیین نوپایش در هم نشکند. «جهاد»، مقتضا و مولود چنین جهانی بود. امّا رسول اکرم وقتی قدرت تامّه یافت، رسم مهاجمت را برانداخت و آئین اخوت را به جای آن نشاند . قرآن بر اعراب منّت مینهد که فراموش نکنیدکه «اذ کنتم اعداءً فألّف بین قلوبکم… شما اعراب دشمن یکدیگر بودید،خدا دلهای شما را با هم آشتی داد و اینک برادر یکدیگر شدهاید. بر لبه گودال آتش بودید و او نجاتتان بخشید». بیجهت نبود که ابن خلدون میگفت: رسول اکرم دو معجزه بیشتر نداشت: یکی قرآن و دیگری آشتی