☘️ آقای عبدالکریم سروش🌹. من و نسل من، وامدار و حق‌گزار شماست

☘️ آقای عبدالکریم سروش🌹
من و نسل من، وامدار و حق‌گزار شماست.

شما با خطابه‌ها و نوشته‌های گیرای‌تان، ما را به ضیافت مولانا بُردید. شاید اگر ذوق سرشار شما نبود، مولانا و آن حجم از شورمندیِ شیرینِ عارفانه، کمتر در متن جامعه بسط و نشر می‌یافت و عمدتاً در محافل علمی و دانشگاهی و در کتاب‌هایی که زبانی کمتر گیرا و همه‌گیر دارند، محدود می‌شد. راستی اگر شما نبودید داستان موسی و شبان را که در گوش‌های ما چنین خوش زمزمه می‌کرد: موسیا آداب‌دانان دیگرند...؟

شما برای کسانی که شیوه‌ی عبوس دینداری فقه‌محور را تاب نمی‌آوردند، عرصه‌‌ای گشودید تا دینی تجربت‌گرا، عارفانه، عشق‌آمیز و مولانایی انتخاب کنند.

شما با طرح نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، خواب کسانی را بر هم زدید که معرفت دینی‌شان را همان دینِ ثابت می‌دانستند و فهم‌شان را از شریعت به مصاف معارف جدید نمی‌بُردند. التفات دادید که معرفت دینی ما در تعامل و داد و ستد با دیگر معارف تحول‌پذیر و نوشونده‌ی بشری، می‌تواند و باید تحول یابد و نو شود. معرفت دینی ما، مقدس نیست و باید پیوسته نقد و واکاوی گردد و آنچه متدیّنان دارند، معرفت‌هایی بشری و نقدپذیر است.

شما به رغم اینکه از دین دست نشستید، اما به استقبال فلسفه و علوم انسانی رفتید و جوانان بسیاری در اثر ترغیب‌های شما به مطالعه و تحقیق در علوم انسانی و فلسفه‌ی مغرب‌زمین روی ‌آوردند. شما مدرنیته را عصر ظلمت و میوه‌های آن را از جنس تاریکی ندانستید و از ما خواستید میان سه هویت دینی، ملی و مدرن، آشتی و نسبتی معقول برقرار کنیم. این در زمانی بود که کسانی، عصر مدرن را دوران تجلّی اسم «مُضلّ» خداوند می‌دانستند و ما را به انسداد و ناگشودگی، فرا می‌خواندند.

شما هوایی تازه به ریه‌های دین‌داری ما وارد کردید تا دیندارانه به استقبال حقوق بشر، دموکراسی و آزادی‌خواهی برویم. آزادی را پاس داشتید و بزرگترین حقی دانستید که هر انسان عدالت‌خواهی باید مراعات کند. حقی که نگزاردن آن، عدالت را از پا می‌اندازد.

شما با برجسته کردن مفهوم «حق» که در نگرش تکلیف‌مدار سنّتی، به شدت نحیف شده بود، به انسان، فردیّت و حقوق او، ادای دین کردید.

شما با تأکید بر حقیقت‌اندیشی در برابر هویت‌اندیشی، ما را از محدود شدن به خصلت هویت‌بخشِ دین که اغلب غیریت‌ساز و دشمن‌‌آفرین است بازداشتید.

شما با قرائت رسمی و تولیت‌پذیر از دین در افتادید و نشان دادید که تنها دینداران معیشت‌اندیش‌اند که سخت وابسته‌ی نهاد روحانیت هستند و در سطوح دیگر دینداری- معرفت‌ و تجربت‌گروانه- نیازی به روحانیت نیست. روحانیون هم باید نقد شوند و باید مراقب باشند که حرّیت خود را نبازند؛ چرا که ارتزاق‌شان اغلب از دین است و همین امر می‌تواند به عوام‌‌زدگی بینجامد.

شما با برجسته ‌کردن اخلاق و توجه به احیاگری امام محمد غزالی، چشم ما را به گوهر و اصل دین که اغلب تحت‌الشعاع نگاه فقیهانه واقع می‌شود، گشودید.

شما با عشق سرشاری که به پیامبر اسلام(ص) داشتید و نیز با نگاه‌تان به نقش مبنایی و محوری تجربه‌ی نبوی، به پررنگ‌ شدن حضور و وجود پیامبر(ص) در سلوک دینی ما منجر شدید.

شما با طرح ایده‌ی صراط‌های مستقیم، ما را با پیروان دیگر ادیان و مذاهب، نزدیک‌تر کردید و رعشه‌ای بر تن خودمداری و انحصارگرایی ‌ما انداختید. آموختید که: از نظرگاه است ای مغز وجود / اختلاف مؤمن و گبر و یهود. شهرت شعر بی‌همتایِ منسوبِ به ابن‌عربی که «لقد صار قلبی قابلاً کل‌ّ صورة...» مرهون شماست.

شما نوعی خودباوری به طیفی از دینداران بخشیدید که دریابند می‌شود ضمن بهره‌مندی از ژرفناهای درخشان دین، با تفکر، فلسفه و معارف جدید هم مأنوس بود و هم‌زمان با آموزه‌های دیده‌ورانه‌ی عارفان، شوریدگی کرد.

شما در آشتی دادن دین با دنیای جدید، از همه کامیاب‌تر بودید.
سهم شما در آشناکردن جامعه‌ی ایرانی با مولانا، با عرفان ذوق‌ورانه، با دینِ گشوده به آزادی، دموکراسی و حقوق بشر، با علوم انسانی، انکار ناشدنی است.

به‌‌‌رغم آنکه من، هم‌اکنون، نوعِ نثر شما را نمی‌پسندم، به رغم آنکه طالب دقت بیشتر در ایده‌پردازی‌ها و سخنرانی‌های‌تان هستم، به رغم آنکه ستیهندگی و تیزی نقد‌هایتان را با مخالفان، زیبا نمی‌بینم، به رغم آنکه با برخی آراء شما همدلی ندارم، اما قدردان و وام‌دار نگاهِ عارفانه، خردنواز، آزادی‌خواه و مجذوبانه‌ی شما به دین و مسلمانی هستم.