کلمه حرف محیط زیستی!.. دوم: خولیو کورتاسار از دوچیز متنفر است، بازیافت و دیوار مهربانی!

#ششصد کلمه حرف محیط زیستی!

یادداشت های ششصد کلمه ای دغدغه های محیط زیستی را در حداکثر ششصد کلمه طرح می کند که مربوط به حوزه جامعه شناسی محیط زیست است.
@sahatzist
قسمت دوم :خولیو کورتاسار از دوچیز متنفر است،بازیافت و دیوار مهربانی!

🖋#ایمان_معمار

1️⃣خولیو کورتاسار نویسنده شهیر آرژانتینی در یکی از رمان های خود جمله ای به یادماندنی به کار برده است به این مضمون که " وجدان انسان مثل اتاقی با در و پنجره های مرسوم است. اگر می خوای هوای اتقاق نگندد نباید همه در ها و پنجره ها را همزمان ببندید!" او این تعبیر زیبا را برای این به کار برد تا نشان دهد چه گونه قهرمان رمانش بعد از پیدا کردن اتفاقی تعدادی سکه طلا برای آسوده کردن وجدان خود بخشی از آن را به فقرا می بخشد.
@sahatzist
2️⃣تا چند دهه پیش انسان ها معمولا کالاهایی را می خریدند که نیاز داشتند. به همین خاطر بعدها اقتصاددانان اسمش را گذاشتند "ارزش مصرفی" یعنی شما انتظاری که از لباس داشتید این بود که سالم و زیبا باشد و بتواند شما را از محیط طبیعی و نگاه دیگران بپوشاند. به این ترتیب عموما وسائل مورد نیاز انسان تازمانی که پاره، شکسته، خراب، خرد و از هم پاشیده و ...نشده بودند مورد مصرف قرار می گرفتند و بعد از آن هم تا حد ممکن تعمیر و مورد استفاده قرار می گرفتند. چنانکه حتی دهه شصتی ها به یاد دارند که ذوق خریدهای کودکی شامل دو بخش بود: خرید نیازهای اصلی و خرید وسائل و تعمیرات مورد نیاز نیازهای اصلی! به این ترتیب بود که خرید وصله برای شلوار به اندازه خود شلوار لذت داشت و سرهم شدن وسائل بازی با سیم ها و مفتولها نیز خودش می توانست یک امر هیجان انگیز تلقی شود.
در این سبک زندگی کالاها تا حد ممکن می بایست با کیفیت بودند. همه ما یادمان هست که قبل از فراگیر شدن تی شرت ها و وسائل ارزان قیمت چینی "یک عمر کار کردن " یک تعریف ارزشمند از وسائل محسوب می گردد. کاپشن ها و سماورها و رادیوها و پنکه ها و یخچال هایی که واقعا یک عمر یا یک نسل را می توانستند همراهی کنند؟ اما حالا چه؟ در بسیاری اوقات تولید یک محصول به گونه برنامه ریزی شده که خرید نو آن از تعمیر آن وسیله مقرون به صرفه تر است! و لباس ها گاهی آن قدر ارزان به دست ما می رسند که از به دور انداختنشان حتی بعد از یک بار پوشیدن ابایی نداریم.
@sahatzist
3️⃣سرمایه داری به دلایل مختلف برای بقا نیازمند تولید انبوه از هر چیزی است. این تولید انبوه البته نیاز به مصرف انبوه دارد حتی اگر لازم باشد تا این "نیاز" به صورت کاذب ایجاد شود. او به شما می گوید که لباستان با وجود اینکه هنوز "سالم" است اما "کهنه و از مد" افتاده است. یخچالتان با وجود اینکه هنوز سالم است اما" کهنه و کوچک"به نظر می رسد با اینکه معمولا کمتر از تمام ظرفیت همان یخچال کوچک استفاده می کنید. او این طور القا می کند که داشتن گوشی اپل از داشتن نان شب واجب تر است . اپلیکیشنی تولید می کند که مدل قبلی گوشیتان توانایی اجرای آن را ندارد. و خلاصه هر کار می کند تا ما چیزهایی را که هنوز سالم اند دور بیاندازیم. اما این کار سخت است . زیرا تولید و مصرف انبوه هر دو دشمن طبیعت اند. خب حالا سرمایه داری چه طور در جامعه ای که هم آگاهی محیط زیستی دارد و هم و وجدان اجتماعی اش اجازه نمی دهد شاهد دور ریختن وسائل سالم در کنار نیاز شدید فقرا به آن باشد، مصرف انبوه ایجاد کند؟
اینجاست که افسانه بازیافت و خیریه ها وارد می شوند. لباس های کهنه را به افراد نیازمند بدهید. دیوارهای مهربانی را علم کنید. زباله هایتان را تفکیک کنید و هر کار دیگری که در توان دارید انجام دهید تا بتوانید از شر چیزهایی که دارید با آسودگی وجدان راحت شوید.همه چیز باید همیشه" نو و به روز" باشد. اگرچه قرار است کوه برویم و در خاک و گل قدم بگذاریم اما حتما باید یک لباس کوه نوردی نو بخریم و برای ورزش کردن نباید لباس ورزش مان خیلی کهنه به نظر برسد.
بازیافت در کنار مراکز خیریه وسائل اضافی به ما کمک می کند تا یکی از پنجره های وجدانمان را باز کنیم. به قول فرانک ترتمن " بازیافت به هم‌پیمان خوبی برای مصرفِ همه‌جانبه تبدیل شده است، مثل آیینی دروغین که مصرف‌کنندگان را از وسایلشان تطهیر می‌کند. وضعیت باثبات جدیدی برای زباله پدید آمده است. به جای «دور نریز