⭕️هنر و محیط‌زیست.. ⭕️جاذبه نوشتن

⭕️هنر و محیط‌زیست

⭕️جاذبه نوشتن

"گر بیشه‏‌ها و دشت‏‌های پیرامون قره‌قاج آن‌‏همه دُرّاج و آهو نداشت،اگر پرو بال دُرّاج‌‏هایش آن‌‏همه رنگین و چشم آهوهایش آن‏‌همه سیاه نبود، روز و روزگار من غیر از این بود.
اگر این اگرها نبود، من آدمی دیگر و در عالمی دیگر بودم.
گوشه‏‌ای از سرگذشتم را بشنوید. می‌‏کوشم سال و ماهی دراز را لای عباراتی کوتاه بپیچم"

این عبارات "محمد بهمن‌بیگی" است؛نویسنده و بنیان‌گذار آموزش و پروش عشایری در ایران.
@sahatzist

وی در ایل قشقایی در منطقه‌ای بین شهرستان‌های خنج و فیروزآباد در استان فارس به دنیا آمد. پس از پایان دورهٔ کارشناسی حقوق در دانشگاه تهران، در راستای سیاست‌های دولتِ وقت و با پیوستن به اصل چهار ترومن، در زمینه برپایی مدرسه‌های سیّار برای بچه‌های ایل شروع به فعالیت کرد. او توانست دختران عشایری را نیز به مدرسه‌های سیّار جلب کند و نخستین مرکز تربیت معلم عشایری را بنیان نهد.

پژوهشگران بین المللی "محمد بهمن بیگی" را در نوع خود موفق‌ترین فرد در حوزه آموزش در جهان سوم می‌دانند که این موفقیت‌ها تا حد زیادی مدیون نوآوری‌های اوست.
@sahatzist

اما آنچه از زندگی این مرد پرتلاش برای ما اهمیت بیشتری دارد این است که او در دوران بازنشستگی به ثبت تجربه‌ها و خاطره‌ها و نظریه‌هایش درباره زندگی و کار با عشایر پرداخت که حاصل آن چند کتاب در قالب داستان‌است.

دو تا از کتاب‌های او که صبغه داستانی دارند و با صمیمیت و قلمی شیوا نوشته شده‌اند از مهم‌ترین کتاب‌های او هستند
کتاب "اگر قره‌قاج نبود" انتشارات باغ آدینه.
و
"بخارای من ایل من" انتشارات آگاه.
@sahatzist

کتاب‌هایی که مخاطب با خواندنش کاملا در حال و هوای زندگی سخت و زیبای عشایر فارس قرار‌ می‌گیرد و چه بسا آرزو می‌کند می‌توانست آن‌ را تجربه کند...
وصف طبیعت بکر و زیبای آن نواحی و تلاش مستمر مردم برای همراهی با طبیعت نه صدمه زدن به آن و احترامی که برای زمین، آب، گیاه و حیوانات قائل‌اند؛حسرت‌انگیز است.

در بخشی از کتاب "بخارای من، ایل من" آمده است:
"به ايل رسيدم. ايل همان بود كه می‌خواستم و می‌پنداشتم.

چادر پدرم، بالاي همان چشمه‌ زلال و در ميان همان دو كوه سبز و سفيد افراشته بود. چادري بود سياه و بزرگ، بافته از موي بز با بيش از ده‌ها ديرك سفيد و بلند و چهل طناب پشمين و رنگين. شمال چادر باز بود و سه جانب ديگرش را آلاچيق قشنگي در آغوش كشيده بود.

كف چادر با قالي‌ها و گبه‌های چشم‌نواز و شادِ ايلی فرش بود. در گوشه‌ بيرونی چادر، اجاق خانه روشن بود.
جايی كه عزيزترين گوشه‌ چادر بود. كانون گرم خانواده و جايگاه محترم آتش بود.

آتشي كه عروسان، پيش از ترك خانه‌ پدر، پيرامونش طواف می‌كردند و خاكسترش را می‌بوسيدند. آتشی كه سوگندش، نگهدار پيوندها و پيمان‌ها بود.
ايل در تيررس پندها و اندرزهاي حكيمانه نبود. موسيقي و هنر داشت. جشن كوچك پرشوری برپا گشت.
ميخ چادر كوچكم را كنار چادر بزرگ پدر بر زمين كوفتم. ديگر كرايه‌نشين نبودم. خانه‌اي به عظمت طبيعت داشتم.
حياطش، دشت‌ها و چمن‌های فارس، ديوارهايش كوه‌ها و تپه‌ها و بامش آسمان بلند و زلال، آسماني كه شب نيز از بس ستاره داشت نوراني و روشن بود."

@sahatzist

برای غرق شدن در لذت زندگی در طبیعت و البته همراهی با سختی‌ها و تلاش‌های خستگی‌ناپذیر عشایر همراه با قلم زیبای محمد بهمن‌بیگی خواندن این دو کتاب را توصیه می‌کنیم.

#هنرمحیط‌زیستی
#کتاب
#ایران
#طبیعت
#عشایر



http://uupload.ir/files/f0px_2017-08-20_12.32.25.jpg