چرایی مغفول ماندن محیط زیست. قسمت اول: تغییر اولویت محیط زیست. 🖋 دکتر محمدفاضلی

چرایی مغفول ماندن محیط زیست
قسمت اول :تغییر اولویت محیط زیست
🖋 دکتر محمدفاضلی
باید خشمگین باشیم: بحران محیط زیست و مسئولیت علوم اجتماعی
@sahatzist
(این مقاله در شماره 31 مجله اندیشه پویا منتشر شده است)

طرح مسأله
بحران محیط زیست ایران و تاختن آن به سوی ناپایداری بیشتر که بی‌ثباتی اجتماعی و سیاسی را محتمل می‌سازد، فرایندی تدریجی بوده که در چند دهه گذشته پدید آمده و تشدید شده است. سؤال مهم این است که این فرایند تحت چه شرایطی، در سکوت نسبی پیش رفت تا به نقطه فعلی رسید. من در این نوشتار می‌کوشم تا تحلیل و فرضیاتی برای پاسخ به این سؤال ارائه کنم. امیدوارم نشان دهم بحران محیط زیست بر بستر فرایندهایی رخ داده است که علوم اجتماعی به معنای عام، می‌توانسته‌اند بسیار درباره آن‌ها بگویند. اگرچه بحران محیط زیست ایران علل ساختاری بسیاری دارد، اما در فضای سکوت غیرمسئولانه عالمان اجتماعی نیز فرصت فربه شدن یافته است.
دست‌ چندم شدن مسأله محیط زیست
در فرایندی تاریخی و از طریق مکانیزم‌های پیچیده‌ - مرکب از ویژگی‌های تکنوکراسی ایران، رویکردهای ایدئولوژیک حاکمیت، شرایط ناشی از رخدادهای خاص چند دهه گذشته، و فساد - محیط زیست به مساله‌ای دست چندم و خارج از اولویت تقلیل یافته است. درک چگونگی تحقق این امر، هم در رهایی از این وضعیت و هم در جهت مواجهه بهینه با مسائل بعدی یاری‌کننده است.
@sahatzist
استیون لوکس، جامعه‌شناس انگلیسی، معتقد است که قدرت سه صورت داد: صورت نخست آن است که «الف» «ب» را وادار به انجام کاری می‌کند، که اگر اجبار «الف» نبود «ب» آن‌را انجام نمی‌داد. در صورت دوم قدرت، «الف» با مکانیزم‌های گوناگون یک موضوع را چنان از دستور کار خارج می‌کند که «ب» یا سایر افراد جامعه اصولاً به آن فکر هم نمی‌کنند. بنابراین اجبار آشکاری در میان نیست، بلکه اصلاً موضوع مناقشه در دستور کار قرار نمی‌گیرد. این بدان معنا نیست که موضوع خارج‌شده از دستور کار مهم نبوده یا بر منافع افراد تأثیر ندارد، بلکه فقط از دیدگان ناپدید شده است. صورت سوم قدرت، هنگامی رخ می‌نمایاند که «الف» با مکانیزم‌های گوناگون، موضوعی که حتی بر خلاف منافع «ب» است را چنان در دستور کار قرار می‌دهد، که حتی «ب» نیز که منافعی متضاد با آن دارد با اختیار خود به دنبال «الف» می‌رود. یعنی «الف» کاری کرده است که «ب» تصور می‌کند که منافع «الف» منافع او نیز هست در حالی که واقعیت این گونه نیست و نوعی اغوا صورت می‌گیرد.
@sahatzist
موضوع محیط زیست در ایران و به تبع آن بخش وسیعی از ایرانیان قربانی صورت‌های دوم و سوم قدرت در صورتبندی استیون لوکس شده‌اند. مجموعه‌ای از تکنوکرات‌ها، سیاست‌مداران و رسانه‌ها، نه تنها به طور کلی مسأله محیط زیست را از دستور کار خارج کرده‌اند و موفق شده‌اند که محیط زیست را به یک مسأله دست چندم و خارج از دستور کار برای جامعه تبدیل کنند (صورت دوم قدرت)، بلکه موفق شده‌اند که اقدامات مخرب محیط‌زیستی را که در نگاهی کلان بر خلاف منافع ملی است، به گونه‌ای جلوه دهند که بخش وسیعی از ایرانیان، از مردم عادی گرفته تا برخی متخصصین و سیاست‌مداران تصور کنند این اقدامات در راستای منافع آن‌ها و منافع ملی است (صورت سوم قدرت). حال پرسشی که طرح می‌گردد این است که این افراد و نهادها، صورت‌های دوم و سوم قدرت را با چه مکانیزم‌ها و در چه شرایطی اعمال کرده‌اند؟
@sahatzist
یکی از سازوکارهایی که افراد و جریان‌ها در ایران به کار برده‌اند ایجاد «دو قطبی»‌های مختلف است. شماری از دوقطبی‌ها برای خارج کردن محیط زیست از دستور کار به‌کار گرفته شده است. اغلب سیاستمداران و کلیت جامعه در دوقطبی بین «توسعه» و «محیط زیست» قرار داده شده‌اند. در بهترین حالت گفته شده که توسعه اولویت نخست و محیط زیست اولویت بعدی است، و از طریق چارچوب‌بندی کردن ذهن مردم و حذف سایر گزینه‌های ممکن، تعارضی بین توسعه و محیط زیست ایجاد شده و ایدئولوژی‌ای‌ را برساخته‌اند که بنیانی واقعی[1] نداشته است.
موضوع محیط زیست در جامعه‌ای که بخش وسیعی از افراد برای برآوردن نیازهای اولیه خود تحت فشار بوده‌اند و سیاست‌مداران برای کسب رأی به دنبال موفقیت‌هایی بوده‌اند تا بتوانند در زمانی کوتاه رای آوری خود را در انتخابات‌های بعدی تضمین کنند، و در شرایط عدم وجود یک ساختار دموکراتیک کارآمد و نظام قضایی حساس به محیط زیست که ابزارهای نهادی نظیر دادگاه‌های محیط زیست در آن تعبیه شده باشد و کل سیستم نظارت‌ها و کنترل‌های لازم