مینا خبوشانی:. متن آگهی از این قرار بود: «معلمی شاگرد می‌پذیرد

مینا خبوشانی :
«هبوط، روایتگر برش کوتاهی از زندگی نویسنده ای است که آرمان خدمت به جهان و جهانیان را در سر می پرورانده اما بنا به دلایل متعدد از جمله عدم برخورداری از یک معلم و استاد مناسب که راه درست را به وی نشان دهد، دچار بدبینی شده تا اینکه روزی با یک آگهی در روزنامه مواجه می شود.
متن آگهی از این قرار بود: “معلمی شاگرد می پذیرد. داوطلبان باید صمیمانه علاقه مند به نجات جهان باشند. شخصا حضور یابید.”
@sahatzist
وی پس از ورود به محل مورد نظر و مشاهده پوستری که بر روی آن نوشته: “اگر انسان نباشد، آیا امیدی برای گوریل باقیست؟”، با گوریلی عظیم الجثه مواجه می گردد که بر خلاف انتظار وی ناطق بوده و ازقضا همان معلم مورد نظر است!
از این قسمت به بعد رمان، شاهد گفتگوهایی میان این شاگرد و استاد هستیم که در خصوص ریشه های فلسفی بحران محیط زیست فعلی که گریبانگیر جامعه جهانی شده به بحث می پردازند.
@sahatzist
“اسماعیل” یا همان گوریل معلم، به شیوه ای جالب توجه، با بیان پرسش های مکرر و درگیر کردن ذهن نویسنده، وی را مرحله به مرحله از چگونگی پیدایش اسطوره های آفرینش تا تقسیم بندی انسان های هوشمند به دو گروه بخواه ها یا طرفداران غلبه بر طبیعت و نخواه ها یا طرفداران زندگی با طبیعت به پیش می برد و ضمن ریشه یابی و اثبات غلبه بخواه ها بر نخواه ها از عصر کشاورزی تاکنون، این شیوه زندگی را علیرغم ظاهر فریبنده و موفقیت آمیز آن، خلاف سیر طبیعی حیات بر شمرده و پیروان آن را در حال سقوط آزاد تجسم کرده و آنان را محکوم به زوال و نابودی می داند.
@sahatzist
در پایان این ماجرا، “اسماعیل” پس از مواجهه با سوال نویسنده مبنی بر بهترین روش انتقال آموزه های مورد بحث می گوید: “کاری که تو باید بکنی اینه که چیزایی که من بهت آموختم رو به صد نفر دیگه آموزش بدی و هرکدوم از اون ها رو تشویق کنی که به صد نفر دیگه آموزش بدن. همیشه همین طور بوده.”»

@sahatzist

http://s1.upzone.ir/12155/images_-20-.jpg