حقیقت این است که دیدار قونیه برای من خالی از تعجبی نبود، یعنی انتظار نداشتم که آن را به آن با‌لطفی ببینم،

حقیقت این است که دیدار قونیه برای من خالی از تعجّبی نبود، یعنی انتظار نداشتم که آن را به آن با‌لطفی ببینم،
در واقع قونیه را می‌شود گفت که استراتفورد ترکیه است، یعنی همان روح و رونقی که شکسپیر به استراتفورد داده، مولانا به قونیه بخشیده.
با آنکه کمی انتظار سرما داشتیم، روز آفتابی خوشی به آنجا رسیدیم و آن ۲۶ آذر بود مصادف با آخرین روز مراسم مولانا که هر سال در این ماه به مدّت دو هفته برگزار می‌شود.
خیابان اصلی شهر پر بود از جمعیّت و در میدان روبروی آرامگاه که نسبتاً بزرگ هم هست، آنقدر اتوبوس و اتومبیل پارک شده بود که به بازار مکاره بیشتر شباهت داشت. به ما گفتند که اتوبوس‌ها مال کسانی است که عازم کعبه‌اند، و چون در اعتقاد آنها زیارت تربت مولانا (در لفظ ترکی توربه torbeh) ثواب نصف حج دارد، از سراسر ترکیه آمده‌اند تا پیش از زیارت کعبه، نصف ثواب را عاید خود کرده باشند.
هرسال در فصل حج همین وضع است، ولی این نصف حج بی‌گفتگو، به نظر مولویون خیلی ناچیز می‌آمده است که این بیت را در گوشه‌ی آرامگاه نویسانده‌اند:
هـر طـواف مرقــد سـلطان مولانای مــا
هفتهزار و هفتصد و هفتاد حجّ اکبر است

و مزار او را کعبة‌العشّاق* خوانده‌اند.


* کعبة‌العشّاق باشـد ایـن مـقام
هرکه ناقص آمد اینجا شد تمام


🌷دکتر اسلامی ندوشن🌷
#صفیر_سیمرغ
(فصل مربوط به سفرنامه‌ی ترکیه)

@sarv_e_sokhangoo