🌐 فردگرایی و انسان جامعه شناختی

🌐 فردگرایی و انسان جامعه شناختی

🔺 لویی دومون انسان شناس در مطالعاتش ( جستاری در باب فردگرایی، ۱۹۸۳) دو مفهوم قرینه درباره دنیای انسان ها را مقابله می دهد: کل گرایی و فردگرایی.

🔺کل گرایی ( هولیسم) ایدئولوژی ای است که به کلیت اجتماعی برتری می دهد و از فرد انسانی یا غفلت می کند یا آن را تابع می داند. با بسط معنا، جامعه شناسی ای کل گرا نامیده می شود که موضوع پایه ای مطالعاتش جامعه کلی باشد و نه فرد به عنوان داده مستقل.

🔺 در مقابل فردگرایی ایدئولوژی ای است که فرد را محور و کانون تحلیل وقایع اجتماعی قرار می دهد و از کلیت اجتماعی غفلت می کند یا آن را تابع می داند.

🔺به عبارت دقیق تر، لویی دومون دو تعریف متمایز از فرد ارائه می دهد: شناسای تجربی آن طور که در همه جامعه ها آن را شاهدیم، و هستی اخلاقی مستقل و خودمختاری که از شاخصه های ایدئولوژی مدرن کنونی درباره انسان و جامعه است.

🔺به نظر دومون ، در جریان دو قرن اخیر ، جامعه غربی برای تعریف کردن فرد به موجب تعریف دوم، چونان هستی آزاد و برابر با دیگری که نیازهایش او را تابع نیازهای جامعه می کنند، متحمل دگردیسی در ارزش هایش شده است.

🔺خیلی پیش تر از مطالعات لویی دومون، برداشت فرد گرایی برای استفاده در کثرتی از معانی ممکن رقیق شده بود. ماکس وبر نخستین جامعه شناسی است که تصدیق می کند اصطلاح فردگرایی" برداشت های بسیار ناهمگنی را که بتوان تصور کرد پوشش می دهد"( اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، ۱۹۶۴).

🔺ژوزف شومپیتر نیز، پس از برشمردن چند معنای ممکن برداشت فردگرایی، اصطلاح فردگرایی روش شناختی را برای نامیدن رهیافتی وضع می کند که بدون پیش فرض گرفتن نظریه ای درباره جامعه و فرد می تواند معنای رفتار فرد را بفهمد( تاریخ تحلیل اقتصادی، ۱۹۸۳).

🔺در این چارچوب، همان طور که اقتصاد دانان به تبع جان استوارت میل مدل انسان اقتصادی را پذیرفته اند ( مدل فردی که به تبع منابعی که در اختیار دارد در صدد است بهترین انتخاب ممکن را از نظر اولویت هایش به عمل آورد)، روان شناسان نیز به تبع ریع به مدل انسان روان شناختی مجهز شده اند.

🔺 جامعه شناس آلمانی رالف دارندورف نیز اصطلاح انسان جامعه شناختی را وضع می کند، تخیلی اکتشافی که خصوصیت اصلی اش این است که آشکارا نقش های اجتماعی را تعیین کننده های بنیادی کنش در نظر می گیرد( انسان جامعه شناختی، مجموعه ای شامل دو مقاله که در ۱۹۵۸ در مجله جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی کلن منتشر شدند).

🔺ریمون بودون با وام گیری این مفهوم یادآوری می کند که انسان جامعه شناختی از چند جهت حوزه عملش گسترده تر از انسان اقتصادی است:

۱. انسان جامعه شناختی در برخی حالات می تواند نه همسو با آنچه ترجیح می دهد بلکه همسو با آن چیزی عمل کند که عادت و ارزش هایی که درونی کرده است به او دیکته می کنند.

۲. در بسیاری از وضعیت ها، برداشت بهترین انتخاب بد تعریف شده است.

۳. ترجیحات انسان جامعه شناختی نه تصدیق شده اند و نه از یک جوهر و سرشت انسانی نتیجه شده اند، بلکه به سان تابعی از محیط و تاریخ گذشته کنشگر پردازش شده اند.

۴. عقلانیت هیچ گاه کامل نیست .

۵. افراد در چارچوب نقش ها عمل می کنند و درون آن به رغم همه، تاحدودی از فرجه آزادی عمل برخوردارند.

📌 منبع: تاریخ اندیشه های جامعه شناسی، میشل لالمان، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، جلد دوم، صفحات ۲۹۰ و ۲۹۱

https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA