🌐گرایشات جدید در علوم اجتماعی معاصر.. 🔸قسمت چهارم.. ✍ سارا شریعتی

🌐گرایشات جدید در علوم اجتماعی معاصر

🔸قسمت چهارم

✍ سارا شریعتی

سوّمین جریان، جریانی است که ما بیشتر با آن آشنا هستیم چون چهره‌ ی شاخص آن یعنی مایکل بوروی که ریاست انجمن بین المللی جامعه شناسی در سال 2004 را به عهده داشت، به ایران آمد و از جامعه‌ شناسی چهارمی به نام «جامعه‌ شناسی پوپلیک» یا «جامعه‌ شناسی مردم‌ مدار» سخن گفت. از گرایش به تعهد توتال جامعه‌ شناسی بعد از جنگ، به سمت بی تعهدی کامل جامعه شناسی امروز. از نظر وی، در سنّت جامعه‌ شناسی امروز سه سنّت وجود دارد: جامعه ‌شناسی حرفه ‌ای که در دانشگاه است، جامعه‌ شناسی کاربردی که مشاور قدرت و دولت‌ها است، و جامعه‌ شناسی انتقادی که بحث ‌های نظری را مطرح می‌کند. وی از گونه‌ی چهارم جامعه شناسی به نام جامعه‌ شناسی پوپلیک صحبت کرد که به جامعه ‌شناسی مردم‌مدار ترجمه شد. از نظر وی میان اتوس جامعه‌شناس و جهان اطرافش فاصله افتاده است، جامعه‌شناسان با محیط اطراف خود فاصله گرفته اند و در حصار آکادمی محبوس شده اند. مقایسه جامعه‌ شناسی با اقتصاد و سیاست می تواند رابطه ی جامعه شناسی را با جهان بیرونی، و رابطه ی ساختاری جامعه شناسی را در دفاع از جامعه ی مدنی که از هر طرف توسط بازار و دولت احاطه شده، آشکار سازد. جامعه شناسی پوبلیک به نوعی دعوتی به بازگشت به جامعه و پوبلیک بود. مشارکت این گرایش، وارد کردن مجدد مفهوم پوبلیک، مردم و مخاطب در جامعه شناسی معاصر بود. وی از "جامعه شناسی پوبلیک کلاسیک"، جامعه شناسانی که درروزنامه ها فعالند و مسائل عمومی جامعه را طرح می کنند و "جامعه شناسان پوبلیک ارگانیک" یعنی جامعه شناسانی در رابطه ی مستقیم با عموم قابل مشاهده هستند، کسانی که در سندیکاها، انجمن های محلی و تشکلات اجتماعی فعالند، سخن می‌گوید.

دسته ‌بندی کردن، از زمان ظهور این رشته وجود داشته است. کسانی که تاریخ این رشته و تحولات آن را رصد می ‌کرده اند، همواره از گرایشات مختلف آن، دسته ‌بندی‌های مختلفی ارائه داده اند. میل به تخصصی شدن و ظهور گرایشات مختلف، موجب نامگذاری های بسیاری شده است که متمایز کننده اند و موجب این تصور می شوند که انواع بسیاری از مکاتب و رویکردها در این رشته وجود دارد. این "تصور انواع" اما، (اگر حتی آن را توهم انواع ننامیم)، اغلب گولزنک است. شباهت ها را می پوشاند و نسبتها را مخدوش می سازد. من به این دسته‌ بندی ها چندان اعتقادی ندارم. از ابداع دسته بندی های جدید نیز پرهیز می کنم و اصولا به نظرم می رسد در تمامی این گرایش ها، بالینی، انتقادی، پراگماتیستی، مردم مدار ... یک گرایش واحد به نزدیک شدن به جامعه، وجود دارد، میلی به پایان بخشیدن به خویش ‌گفته‌ های جامعه ‌شناختی، پایان بخشیدن به گفتگو با خود، پایان بخشیدن به دیسکورسازی. دعوتی به دیالوگ و نه دیسکور. دعوتی به خروج از حصار آکادمی و اتخاذ نقشی مداخله گر در جامعه. میل به تغییر واقعیتی که تحمل‌پذیر نیست. این جهتی است که به نظرم در گرایشات جامعه‌ شناسی معاصر وجود دارد و تدریجا تفویت می شود. در حالیکه در جامعه شناسی پوزیتیویستی و تفسیری، اغلب گفت و گویی وجود ندارد. یکی آماری است و در جوار قدرت است و دیگری فلسفه پرداز است و محدود به نخبگان اجتماعی. سنت جامعه شناختی اما جز از خلال احیای پیوند ها با نیروهای واقعی جامعه، حضور در دفاع از جامعه ی مدنی و فعال در جهت رهایی ‌بخشی آن، تجدید و حیات نخواهد یافت. به این دعوت است که می‌خواهیم بازگردیم.

سنت جامعه ‌شناسی در ایران نیز با این میراث کلاسیک، بی پیوند نبوده است. اگر دکتر صدیقی را نقطه‌ ی آغاز «حرفه‌ ی جامعه ‌شناس» در ایران بدانیم، می‌توان گفت که جامعه شناسی ایران، از آغاز تا کنون، رشته ‌ی خنثایی نبوده است. در همه‌ ی نسل ‌های آن با جریانات اجتماعی و سنّت های روشنفکری این جامعه به نحوی پیوند داشته است. با تغییر اجتماعی نسبت داشته است و در متن همه‌ ی تحوّلات اجتماعی حضوری کم و بیش مؤثر داشته ‌است. در نتیجه امروز به سختی می‌شود جامعه شناسی را صرفا به یک رشته بوروکراتیک، و به گرایش حرفه ‌ای یا صرفا سیاستگذار آن به معنایی که مایکل بوروی از آن نام می‌برد، تقلیل داد. اگر این جامعه ‌شناسی به روایت نهادینه و دانشگاهی آن تقلیل یابد، اگر این جامعه‌ شناسی در دانشگاه محصور بماند و محبوس پژوهشکده های سیاستگذار شود، اگر این جامعه‌شناسی در جهت تغییر، تحوّل و رهایی‌بخشی سیر نکند، آماج همان نقدهایی قرار می‌گیرد که در چند دهه‌ی پیش جامعه ‌شناسی معاصر در کشورهای دیگر قرار گرفت و مدام با این سؤال مواجه خواهد شد که پس جامعه ‌شناسی به چه کار می‌آید؟

https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA