چند روز درگیر اسباب کشی به منزل جدید گذشت. بخش دشوار هر اسباب کشی، جابجایی کارتنهای کتاب است

چند روز درگیر اسباب کشی به منزل جدید گذشت. بخش دشوارِ هر اسباب کشی، جابجایی کارتنهای کتاب است. گمانم این بود که دیگر چندان کتابی باقی نمانده، که بیشترشان را قبل از رفتن به ژاپن رد کرده بودم. کارتنهای کتاب را شمردم و سی و دو کارتن کتاب شد. سالها پیش عهد کرده بودم که دیگر کتاب جدید اضافه نکنم به خانه... اما واقعیت درباره بعضی کتابها این است که داشتنِ خودِ "مجلد" (مکتوب) از خواندنِ PDF روی کامپیوتر بسیار بهتر است. وسط این جابجایی، کتاب زیر را که مرحوم عبدالحسین زرین کوب سال1371 منتشر کرده بود، پیدا کردم. این کتاب مجموعه مقالات #کنگره_حافظ است که سال1368 توسط #یونسکو در شیراز برگزار شد. دربارۀ حافظ کتابهای زیادی منتشر شده، ولی ویژگیِ ممتاز این اثر این است که دیدگاههای طیف وسیعی از افراد درباره حافظ، در یکجا گردآوری شده است.
وزنِ کنگره، و همچنین نقشِ یونسکو در برگزاری (بین المللی) آن، باعث شده بوده که از آیت اله خامنه ای تا دکتر عبدالکریم سروش، از دکتر باستانی پاریزی تا اُوکادای ژاپنی، از علامه محمد تقی جعفری تا دکتر حدادعادل و مرحوم دکتر حسن حبیبی، همه اینها در مدت چند روز #دیدگاه و #درک خود را از حافظ (در مجاورت حافظیه) بیان کنند.

نکته جالب در این کتاب اینکه یکی از مقالات کنگره متعلق است به حافظ شناس فرانسوی، آقای شارل هانری دوفوشه کور (که قبلا درباره دیدار با او در حافظیه نوشته بودم).
دوفوشه کور در آن زمان (کنفرانس)، حدودِ بیست سال از عمرش را صرف کرده بود تا حافظ را به #فرانسه ترجمه کند. بیت به بیت، یا گاه مصرع به مصرع (یا حتی گاه واژه به واژه) به وسواس ترجمه کرده بود و تا زمانِ برگزاریِ این کنگرۀ یونسکو، تازه به «نیمه» دیوان رسیده بود! (شگفت اینکه در این مسیر با همان وسواس، پایمردی کرد و بیست سالِ دیگر هم! وقت صرف کرد و سرانجام پس از چهل سال کلِ غزلیات حافظ را به فرانسه ترجمه کرد). اگر فردوسی عزیزمان برای شاهنامه و زنده کردنِ پارسی، سی سال عمر صرف کرد، دوفوشه کور برای معرفی حافظ به فرانسه، مسیری چهل ساله را طی کرد. (لینک)

اما از اینها بگذریم و برگردیم به همان بحث #بهار_نارنج و آن قصه که شرح شد: از جزئیاتِ زندگی حافظ هیچ نمی دانیم، همچنان که از جزئیات زندگی استادِ معمار مسجد وکیل هم هیچ نمی دانیم!
در متنِ بالا نوشته بودم که دلیل این امر، «تنبلی و کاهلیِ ایرانیان در امرِ مستندسازی است». ولی در این کتاب، نظر (و برداشتِ) آقای دوفوشه کور متفاوت است. او در مقاله اش نوشته:

« ...از حافظ و وقایع زندگی او چه می دانیم؟
برای روشنتر شدنِ پرسش، مثالی می آورم. پترارک (Petrarque) شاعر بزرگ #ایتالیایی، همعصر حافظ و تنها (حدود) بیست سال از او بزرگتر بوده است. برای ما (اروپائیها) تمام وقایع زندگی او، تحصیلات، مسافرتها، روابط خصوصی و عمومی و غیره، شناخته شده است و از این طریق می توانیم سنجش صحیحی از آثار او داشته باشیم. آثار پترارک از اهمیت زیادی برخوردار است زیر پترارک پدرِ رنُسانس اروپایی بوده است.

نقشِ حافظ و تاثیرِ شعر او عظیم بوده است...اما از زندگی حافظ چه می دانیم؟ این زندگی در کنایه های شاعرانه پنهان شده است. به این دلیل، همه کوششهایی که برای بازسازیِ زندگی حافظ از خلال اشعارش شده، به جایی نرسیده است و این خود، نتیجۀ یک خاصیت بارز ایرانی است: اینکه شخص، در اثرِ خود نهفته است... حافظ با اشعار خود رابطه ای عاشقانه دارد: وی، نشانۀ بیرونیِ اشعارِ خود است و زندگی خویش را در نامِ خود خلاصه کرده است. و من تا وقتی این موضوع را نفهمیده ام، نمی توانم واردِ جهان حافظ شوم
»

▪️▪️
این بیان آقای دوفوشه کور را به نحوی دیگر شهید آوینی هم ذکر کرده. مرتضی آوینی معتقد است در هنرِ گذشتگان، هنرمند در هنرش گم بوده و لذا بیش از آنکه هنرمند را ببینیم، "هنر" را می بینیم ولی در روزگار معاصر، بیش از آنکه اصالت به هنر باشد، "هنرمند" (سلبریتی) دیده می شود.
در این بحث، دیدگاه آوینی به هنرِ گذشتگان ایران زمین، بسیار به دیدگاه دوفوشه کور نزدیک است.

▪️▪️
اما حتی اگر دیدگاه دوفوشه کور و آوینی را هم بپذیریم، بازهم نمی توان از بحثِ کاهلی تاریخی ایرانیان در مستندسازی صرفنظر کرد. هنرمند، زیبنده است که به دنبالِ طرحِ خود، و بیان حدیث نفس نباشد، اما اطرافیان هنرمند چه؟!
آنها چه باید بکنند در پاسداشت هنر؟

این صحیح است که حافظ، به دنبال خودنمایی و خودپرستی نبوده، ولی همزمان از شدت و حجمِ بی توجهی اطرافیانش در تحیر (و گلایمند) بوده:

بدین شعرِ ترِ شیرین، ز شاهنشه عجب دارم/
که سرتاپایِ حافظ را، چرا در زر نمی گیرد
؟ (!)

بله، بهار نارنجِ ترِ شیرینِ امسال هم گذشت، و نه یک دلار ارز برای کشور به همراه آورد و نه هیچ رسانه ای، در بِرند کردنِ آن کوشید...
هم از شاهنشه عجب است و هم از ما، که این زیبایی ها می آید و می رود و... بلبلانیم که در موسمِ گل خاموشیم.

@solseghalam